اخبارگیم ایران

این وبلاگ به آخرین اخبار حوزه بازی سازی در ایران و جهان میپردازد

اخبارگیم ایران

این وبلاگ به آخرین اخبار حوزه بازی سازی در ایران و جهان میپردازد

نقد بازی قدیمی ( Fahrenheit ( Indigo Prophecy

اگر تا به حال هیچ یک از بازی های خاص و متفاوت آقای دیوید کیج را تجربه نکرده اید ، الان و در این فصل تقریبا راکد بازی های رایانه ای ،بهترین زمان است تا با یکی از بازی های عالی او آشنا شویم و منتظر بازی بعدی او بمانیم .بدون شک آقای Davia de Gruttola یا همان دیوید کیج خودمان را می توان جزو برترین و خلاق ترین بازی سازان حال حاضر جهان دانست که او را با بازی های متفاوت و بسیار سینمایی اش می شناسیم .دیوید کیج با کارگردانی ، طراحی و نویسندگی بازینامه بازی های خود نشان داده است که چقدر در این عرصه مهارت دارد و هر کدام از ساخته هایش عناوین بسیار عالی ای هستند . او در ساخت بازی هایش سعی کرده تا هر چه بیشتر بازی های ویدئویی را به هنر هفتم ، سینما نزدیک تر کند و داستان ها و موضوع مورد نظرش را در قالب یک بازی ای به مخاطب خود تحویل می دهد که چیزی کم تر از یک فیلم سینمایی ندارد .

بازی جدید او که Beyond : Two Souls نام دارد و موضوع اصلی اش موضوعی ماورایی است که بیشتر از اینکه شبیه بازی قبلی اش یعنی Heavy Rain باشد ، شباهت بسیار زیادی به بازی دیگرش یعنی Fahrenheit ( فارنهایت ) دارد . قهرمان هر دو بازی قدرتی ماورایی درخود دارند که بعد ها متوجه این قدرت می شوند و خالی از لطف نیست که قبل از تجربه Beyond یک نگاهی هم به این اولین بازی با سبک دیوید کیج داشته باشیم .

indigo-prophecy-cover667767

نام : ( Fahrenheit ( Indigo Prophecy

سازنده : Quantic Dream

ناشر : Atari

سبک : اکشن ماجرایی – درام تعاملی

پلتفرم : PC و PS2 و Xbox

تاریخ انتشار : September  ۲۰۰۵

بازی فارنهایت دومین بازی دیوید کیج بعد از Omikron The Nomad Soul محسوب می شود که در سال ۲۰۰۵ عرضه شده است . این بازی در آمریکای شمالی به دلیل عرضه یک فیلم با نام Fahrenheit 9/11 در نزدیکی زمان عرضه بازی ، با نام Indigo Prophecy عرضه شد که در آن تغییراتی هم وجود داشت . به عنوان مثال بعضی از صحنه های نا مناسب بازی حذف شده بودند تا بازی بتواند درجه سنی M یا همان بزرگسال را کسب کند .

Fahrenheit 2013-07-02 21-30-17-37

Fahrenheit 2013-06-04 12-27-08-09

قاتلی که مجرم نیست !

شخصیت اصلی بازی Lucas Kane ، یک مهندس کامپیوتر است که در یک بانک کار می کند . در یک شب برفی در دستشویی یک رستوران او مرتکب یک قتل می شود ولی بعد از انجام آن تازه می فهمد که چه کاری را انجام داده است و اوکه نمی داند برای چه این کار را کرده ، سریعا از محل حادثه فرار می کند . بعد از او پلیسی که داخل رستوران مشغول قهوه خوردن بود ، به داخل دستشویی می رود و بعد از آن است که پلیس ها هم متوجه این جنایت می شوند .

دقایقی بعد Carla Valenti و Tyler Miles دو مامور پلیس شهر به محل حادثه می آیند و با بررسی صحنه قتل تصور می کنند با یک قتلی معمولی روبرو هستند و از آنجا فقط یک کتاب اثر شکسپیر پیدا می کنند . لوکاس که بعد از آن به خانه خود رفته بود ، با یک کابوس از خواب بیدار می شود و فکر می کند که تمام صحنه ی جرم فقط یک خواب بوده ، ولی بعد از دیدن دست های خود و زخم هایی که او قبل از کشتن آن مرد ، با چاقو بر روی دستان خود بر جای گذاشته ، متوجه می شود که آن ها فقط یک کابوس نبوده و اتفاقاتی بوده اند که در حقیقت برایش اتفاق افتاده اند .

لوکاس هر روز  کابوس های زیادی می بیند و همیشه چهره مقتول در ذهنش وجود دارد و تبدیل به عذابی برای او شده است . او برای رهایی از این کابوس ها تصمیم می گیرد از تنها عضو باقیمانده خانواده اش یعنی Markus Kane ، برادرش که یک کشیش است ، کمک بگیرد .لوکاس به دیدن مارکوس می رود و از قتل و ناخواسته بودن آن و دیدن تصاویر نامفهوم در زمان کشتن مرد برای او گفت و مارکوس هم به او Agatha ، پیر زنی نابینا را معرفی کرد و لوکاس برای گرفتن جواب هایش به سراغ او رفت و متوجه شد …

Fahrenheit 2013-06-04 15-36-06-28

Fahrenheit 2013-06-04 15-37-24-04

داستان فارنهایت آن قدر جزئیات و ریزه کاری دارد که توصیف یا تعریف آن کار بسیار بسیار مشکلی است و من نیز سعی نمی کنم آن را به طور کامل اسپویل کنم .

دیوید کیج در این بازی نشان داد که چگونه می توان یک داستان را با چند زاویه دید و برداشت تعریف کرد بطوریکه به پیکره ی اصلی داستان ضربه ای نخورد و حتی این نوع روایت به نوعی جذابیت اصلی بازی شود . به عنوان مثال در همان اولین سکانس های بازی شما نقش لوکاس را بازی می کنید که فردی را که نمی شناخته ، کشته است و فردی بی گناه جلوه می کند و باید سعی کنید آثار جرم را پاک کنید . ولی همان سکانس را این بار در نقش ماموران پلیسی دنبال می کنید که قاتل را یک فرد جانی و روانی می دانند و باید به دنبال سرنخ های این جنایت بگردید .

پیکره و بدنه اصلی داستان ، موضوعی ماورایی مربوط به حاکمان جهان هستی و رقم خوردن سرنوشت بشریت و تمام موجودات با تصمیم آنهاست و بازی قصد دارد تا لوکاس را به عنوان فردی معرفی کند که اول برای نجات و رهایی خود از کابوس ها و عذاب وجدان گناهی که مرتکب آن شده ، وارد ماجرا می شود ولی بعد ها به عنوان فردی با هدفی والاتر از چیزی که برایش تلاش می کرده ، در ماجرا باقی می ماند .

سرانجام و پایان بندی بازی با توجه به عملکرد شما در طول بازی ، ۳ صورت مختلف دارد و این پایان متفاوت بستگی به انتخاب ها و حالات روحی کاراکتر اصلی دارد و ترجیح می دهم هیچ یک از آن ها را لو ندهم .

داستان بازی از یک پیکره اصلی با فضا و اتمسفری خاکستری و غمگین و بسیار افسرده کننده که به شدت بر مخاطب تاثیر می گذارد ، تشکیل شده که تا مدت ها در ذهن گیمر باقی می ماند و شخصیت های فراموش نشدنی بازی در این اتمسفر به خوبی کار خود را انجام می دهند .

بازی فارنهایت در این بخش شاهکاری را تحویل مخاطب می دهد که می توان داستان و شخصیت Lucas Kane را یکی از بهترین داستان ها و کاراکتر های بازی های ویدئویی دانست که به معنای واقعی کلمه فوق العاده هستند و تا مدت ها مخاطب را درگیر خود می کنند .

Fahrenheit 2013-06-29 22-27-59-93

مرز بین جانی و ناجی

بازی از نظر گیم پلی به ۲ قسمت اصلی تقسیم می شود . بخش اول بخش گشت و گذار در محیط پیرامون و تعامل با اشیاء محیط است که مانند تمامی بازی های ماجرایی متداول است و بخش دوم هم قسمت QTE ( Quick Time Event ) یا همان دکمه زنی است .

بخش اول نیازی به توضیح خاصی ندارد و تقریبا ایرادی به جز زوایای نامناسب دوربین در تعداد بسیار کمی از مراحل دیده نمی شود ولی بخش دکمه زنی خالی از ایراد نیست . QTE ها در فارنهایت تقریبا با آن چیزی که در بازی های دیگر می بینیم فرق های زیادی دارد . در بازی های دیگر در هنگام این گونه صحنه ها در صفحه دکمه ای به عنوان مثال X نشان داده می شود که بلافاصله باید آن را فشار دهید ولی در صحنه های اکشن فارنهایت دو دایره تقریبا بزرگ که هر کدام از ۴ قسمت تشکیل شده اند ، تمام مدت مبارزه بر روی صفحه نقش می بندد که هر کدام از این دایره ها نماد یکی از آنالوگ های دسته است . مثلا اگر قسمت بالای دایره سمت راست روشن شد باید آنالوگ راست را به سمت بالا فشار دهید که خود این عمل با وجود دایره ای دیگر کمی سخت تر می شود ولی این وسط سختی نیست که شما را آزار می دهد ، بلکه توجه بیش از حد مخاطب بر روی دایره ها و دکمه زنی باعث از دست دادن تماشای صحنه های سینمایی بازی می شود . در این بین یک مکانیک و المان وجود دارد که عهده دار ایجاد ارتباط میان ۲ بخش اصلی گیم پلی بازی می شود . این المان که وضعیت روحی و ذهنی شخصیت را نشان می دهد با هر حرکتی در هر بخش ، تغییر می کند و این مکانیک است که داستان بازی را هم به گیم پلی متصل می کند و در نحوه رقم خوردن داستان و پایان بندی بازی تاثیر دارد .

در کل گیم پلی بازی به خوبی با داستان بازی همراه می شود و با اینکه ایراداتی در آن دیده می شود ولی اصلا باعث ضربه خوردن به بازی نمی شود و با داستان مکمل خوبی هستند و می توان از ایرادات آن نیز به راحتی چشم پوشی کرد .

Fahrenheit 2013-06-04 16-09-09-41

Fahrenheit 2013-06-04 14-24-32-38

دریاچه یخ زده

دیوید کیج برای اینکه وقایع و اتفاقات طول بازی تاثیر گذاری ذهنی و روانی دوچندان و بیشتری بر روی مخاطب بگذارد ، زمان اتفاقات بازی را در فصل زمستان و سرمای شدید و بارش سنگین برف در آن فصل تعیین کرده است . تمام شهر پوشیده از برف است و همینطور بیشتر رنگ های استفاده شده در محیط بازی رنگ های سیاه و سفید و خاکستری هستند و این سرما و بارش برف  به نوعی جلوه ای خاص به بازی داده اند که حتی به نوعی نماد بازی نیز به شمار می رود .

شاید در نگاه اول کمی گرافیک بازی در زمان حال که تقریبا یک نسل ( ۸ سال ) از عرضه بازی می گذرد ، ضعیف جلوه کند ولی هنوز هم عنوان قابل قبولی از نظر گرافیک فنی به شمار می رود و حتی این ضعف که در زمان خود یکی از برترین ها بوده ، با وجود طراحی هنری عالی بازی ، اصلا به چشم نمی آید و اگر در بازی غرق شوید که دیگر چیزی نمی بینید جز لوکاس و محیط سرد و برفی بازی .

Fahrenheit 2013-06-05 13-13-57-60

نغمه کلاغ ها

Angelo Badalamenti که بعد از کار های آهنگ سازی در فیلم های David Lynch ، مورد توجه دیوید کیج قرار گرفته بود ، عهده دار آهنگ سازی  فارنهایت شد . او با ساختن ترک های سنگین و اتمسفریک  متناسب با حال و هوای بازی ، نشان داد که چقدر در این کار استاد است و می تواند درگیری بسیار خوبی میان موسیقی و داستان بازی برقرار کند . موسیقی در فارنهایت بسیار زیبا و عالی کار شده و در سال ۲۰۰۵ نیز بسیاری از جوایز بازی های ویدئویی مربوط به موسیقی را دریافت کرد .

Fahrenheit 2013-06-29 22-19-48-02

قهرمانی غمگین …

بازی فارنهایت بدون در نظر گرفتن ایرادهای خیلی کوچکش یک شاهکار به تمام معناست که تجربه آن در هر زمانی بسیار لذت بخش است . من توصیه می کنم که حتی اگر به سختی هم شده ، این بازی را تهیه کرده و آن را تجربه کنید ولی قبل از آن هشداری باید بدهم که این بازی هم مانند Heavy Rain بازی ای درگیر کننده و حتی افسرده کننده است و اگر حال و روز خوش ذهنی ندارید ، فعلا به سمت بازی نروید چون خود بنده تجربه کرده ام .

نکات مثبت : داستان درگیر کننده و فوق العاده – شخصیت های قابل باور و فراموش نشدنی – کارگردانی صحنه های بازی در حد یک فیلم سینمایی درجه یک – طراحی هنری بی نقص – موسیقی گوش نواز

نکات منفی : زاویه بد دوربین در برخی صحنه ها – ایرادات جزئی بخش اکشن و دکمه زنی

نقد بازی LEGO Jurassic World

”اوه،وای، آه” داستان همیشه اینگونه شروع می شود و سپس با جیغ و فرار ادامه پیدا می کند.” این جملات، توسط Jeff Goldblum که در نقش دکتر یان مالکولم ایفای نقش می کنند، گفته می شود و عمل رو به رو شدن با دایناسور های سابقا-منقرض شده و مشاهده ی آنان با پوست و گوشت را توصیف می کند اما به عنوان خلاصه و چکیده بازی Lego Jurassic World هم به حساب می اید. در جدیدترین نسخه بازی های لگویی که در آن چهار فیلم Jurassic Park، The Lost World، Jurassic Park 3 و Jurassic World به شکل بلوک های لگو بازسازی شده است، شما مدام بین دو حالت “اوه و وای” ناشی از بازی کردن در نقش دایناسور های پلاستیکی و فرار کردن از دست مارمولک های بزرگ تا حدی که پاهای کوچک لگویی توان آن را دارند، قرار دارید. جیغ زدن هم اختیاری است.

نکته: این متن ترجمه نقد سایت Gamesradar می باشد و صرفا عکس های آن، خارج از منبع و توسط سایت گیمفا قرار داده شده است و در بعضی موارد برای القای بهتر مفهوم، کلماتی به متن اضافه شده است؛ از این رو منظور از “من” در جملات متن، صرفا نویسنده اصلی مطلب (آقای Matt Clapham) می باشد و نه مترجم سایت گیمفا.

وقتی مبارزات بازی شروع می شود، از یک سطح برجسته و درخشان فاصله دارد و می توانست از این بدتر باشد اما در حال حاضر قابل قبول است. مسلما کسی به سراغ این مجموعه به خاطر مبارزات آن نمی آید ولی بازی های قبلی لگو، دزدان دریایی با شهامت و جسور، یک پروفسور باستان شناس با شهامت و یک جدای (Jedi در جنگ ستارگان) با جسور داشتند. با این حال یک Compsognathus (که احتمالا توسط دوستانش، البته اگر دوستی داشته باشد، Compy صدا می شود!، نوعی دایناسور) که تا زانوی شما قد دارد و باید برای قرار دادن پنچه ی او بر روی زمین تقلا کنید، مانند شخصیت های قبلی خوب نیست؛ البته این موجود به نسبت کم استفاده می شود و بیش تر از آن که عصبانی کننده باشد، آزار دهنده است. (یعنی خیلی اعصاب خوردکن نیست)

به جای این موضوع، شما می توانید با وقفه هایی کوچک، خودتان را در پازل های کلاسیک سری لگو غوطه ور کنید، پازل هایی که در مقایسه با پازل های Lego Batman 3 که در آن ها می بایست بیش فعالانه اقدام به تعویض لباس (Suit-Switch) شخصیت های خود می کردید، به مراتب ساده تر اند. شما احتمالا قوانین پایه ای بازی را می دانید، مگر این که یکی از آن 12 نفری باشید که هنوز این سری بازی ها را انجام نداده اند: قاعده ی اصلی این بازی این است که بدانید چه کسی از افرادتان می تواند موانع سر راه را برطرف کند که در این میان، قابلیت خرد کردن تمامی لگوهای اطراف به بارانی باشکوه و رضایت بخش از پیچ و مهره (Stud) هایی که واحد پول بازی هستند و البته گهگاهی ساختن چیزی چاشنی کار شده است. فرق اصلی در این جاست که افرادتان در این جا فقط دیرین گیاه شناسانی که می خواهند تپه هایی از باقی مانده دایناسور ها را زیر و رو کنند و باستان شناسانی که می توانند با استخوان بناهای ویژه ای بسازند نیستند، بلکه دایناسور ها نیز از افراد شما هستند.

LEGO Jurassic World

شخصیت های بازی در حال فرار از یک اسپینوسورس (Spinosaurus) خشمگین

آن ها جالب ترین چیز اضافه شده به بازی های لگو در طول این سالیان هستند. این دایناسور ها با پیدا کردن تعدادی آیتم لگویی خاص در هر مرحله برای شما آزاد (Unlock) می شوند و هر یک از این آیتم ها یک چیز جدید به لیست وحشتناک خزندگان شما اضافه می کند _ و سال ها از آخرین باری گذشته است که من در یک بازی لگو احساس کردم که مجبورم به دنبال آیتم های جمع کردنی مانند این عنوان بگردم. Raptorها که موجودات باهوشی هستند، منعطف ترین دایناسور های این بازی هستند و به دلایلی می توانند ساختار هایی لگوی خاصی را بسازند و علاوه بر این می توانند به نرده های خاصی چنگال بکشند و همین طور می توانند هوا را بو بکشند و ردی را به سوی اشیا یا هدف هایی مشخص می کنند. Dilophosaurusها، از خودشان سم پرتاب می کنند که قابل استفاده بر روی اشیای سبز رنگ جوشنده است. Pachycephalosaurusها از استخوان بالای سرشان برای خراب کردن ساختار های ترک خورده استفاده می کنند. کار های کمی وجود دارند که در حال حاضر نمی توانید انجام دهید ولی هر کدام از این جانوران، آن افسون اصیل رندر شدن در دنیای لگو را که لیست بلند بالایی از بازی ها را دارد، دوباره بدست آورده است.

تنها شرکت InGen (یکی از شرکت های سری پارک ژوراسیک) نیست که می تواند در قوانین طبیعی چیز های مختلف دخالت کند: شما نیز می توانید دایناسور های خاص خودتان را بسازید. این مورد شبیه ساختن Minifig ها در نسخه های قبلی لگو است و به شما اجازه می دهد بخش های مختلف بدن دایناسور را که تا به حال آزاد (Unlock) کرده اید را با هم ترکیب کنید. مثلا قرار دادن سر یک Triceratops بر روی بدن یک Velociraptor. علاوه بر این شما می توانید طرح روی پوست آن ها و رنگ آن را نیز عوض کنید (کسی پوست گاو را ایجاد کرده است؟!). علاوه بر این شما می توانید ژنوم آن ها را نیز دستکاری کنید و همه نوع موجودِ ترسناک و عجیب و غریبِ شگفت انگیزی ایجاد کنید.

هر کدام از فیلم ها لحظاتی دارند که شما در آن کنترل یک موجود با مقیاس بالا را در اختیار می گیرید که متاسفانه مدت زمان زیادی را با آن ها در بخش Story Mode سپری نمی کنید. این بخش ها حتی اگر به طور ویژه به منبع خود وفادار نباشند اما عموما خارق العاده هستند. دور کردن Raptorها توسط یک Ankylosaurus در بخش Jurassic Park 3، جزو نمونه های کمیاب مبارزات واقعا لذت بخش است. استفاده کردن از یک T.Rex در وسط میدان نبرد _که در آن شما با استفاده از QTE (Quick Time Event، بخش های دکمه زنی) Raptor ها را دور می کنید و به گروه بازماندگان اجازه می دهید که با حل یک سری پازل کار آن ها را تمام کنند_ جزو بخش های لذت بخش نوستالژیک بازی است.

LEGO Jurassic World

بازی بخش های طنز نیز دارد

دایناسور ها فقط به مبارزات بازی روح و زندگی نبخشیده اند، بلکه در مورد بخش شوخی و طنز بازی نیز همین گونه بوده است. صحنه آشپزخانه و Raptor فیلم اول که تاریک و ترسناک بود، حالا با دیدن دایناسوری با یک کلاه کوچک پشمی که شما در فریزر منجمدش کرده اید خیلی جالب تر است. صحنه ی علف های بلند در The Lost World به طرز بیرحمانه ای مورد تمسخر قرار گرفته است و به نظر می رسد لحظه ای که در Jurassic World پلیس ها با مرگ و ترس دست و پنچه نرم می کنند، برای تیم سینماتیک Traveller’s Tales یک چالش بوده است که راهی آرام برای ناپدید کردن کرکتر های پیدا کنند. اگر سینماتیک های بازی مشکلی داشته باشند، آن مشکل کیفیت صدای پایین دیالوگ هایی است که مستقیما از سه فیلم اول گرفته شده اند که در طول مرحله ها حضور دارند و در مقابل سایر صداهایی که تازه هستند قرار دارند. مراحل نسخه Worlds، از شر این مشکل گریخته اند و پچ پچ ها و صداهای بیش تری برای اجرا شدن دارند.

خارج از بخش داستانی بازی، شما می توانید ببینید که واقعا لیست حیوانات Lego Jurassic World چه کار می تواند بکند. این لیست باعث بازگشت شما برای بازی کردن دوباره مرحله به صورت Free Play و تکرار مراحل بازی می شود تا همه ی آیتم های قابل جمع کردن و آجر های طلایی را بدست آورید. همچنین در بخش های آزاد و خارج از مراحلی که در مناطق Isla Nublar و Isla Sorna جریان دارند (در اصطلاح بازیسازی Overworld) نیز آجر های براق دیگری در انتظار شما هستند (که آن ها را جمع کنید) و علاوه بر این مراحل تعقیب و گریز نیز وجود دارند که در آن ها  اغلب شما (شخصیت بازی) در حال دویدن به سمت دوربین و جاخالی دادن از حملات و دنبال کردن مسیر پیچ و مهره ها (Stud) هستید. در کل، بخش های دویدن، کوتاه مدت هستند و اگر بخواهید همه ی آیتم های جمع کردنی را بدست آورید، کمی حالت تست حافظه دارند ولی با این حال خوب قاب بندی شده اند.

LEGO Jurassic World

یک Indominus Rex خشمیگن (نوع تغییر یافته ای از T-Rex) که اسیر شده است

بخش جنبی بهتر، بخش ضمائم (Enclosures) است. در این بخش شما می توانید با آجرها صفحه هایی را بسازید که برای احضار دایناسور های غول پیکر استفاده می شود تا در جریان بازی اصلی قرار بگیرند. پا گذاشتن به جای یک T.Rex یک لذتِ یک بار مصرف (کوتاه) است اما آن پنج دقیقه خاطره انگیز، هسته ای بسیار آشنا ایجاد می کند. در این بازی علاوه بر این ها، کارگرانی برای نجات دادن، مسابقه هایی برای برنده شدن، دایناسور هایی برای درمان کردن و کرکتر هایی برای آزاد (Unlock) کردن وجود دارند. هر چند من شک دارم که طرفداران آتشین سری هم بخواهند Stud های خود را برای آزاد کردن اشخاصی امثال Dino Handler Bob بدهند. در واقع، لیست شخصیت های انسانی این بازی یکی از ضعیف ترین هاست و شاید تنها تفاوت در لباس های آنها ارزش تلاش برای بدست آوردن آن را دارد.

در حالی که Hubهای بازی به اندازه کافی دوست داشتنی هستند، با این حال استفاده ی آن ها در بخش Campaign اندکی گمراه کننده است. آن ها ماموریت های داستانی را به همدیگر مرتبط می کنند و پیش زمینه های داستانی ارائه می کنند و در عوض شما نیز به راحتی امکان شنا کردن از یک جزیره به جزیره دیگر را دارید (البته شما هنوز می توانید از نقشه برای دوباره تکرار کردن ماموریت ها استفاده کنید). من چند کرش (Crash) را در بازی بر روی PS4 تجربه کردم و هوش مصنوعی همراهان همچنان ایراداتی دارد و در عجیب ترین جاهای ممکن گیر می کنند. در حال حاضر، احمقانه است که انتظار داشته باشیم این مشکلات برطرف شوند ولی در هر حال بازی هنوز در بعضی موارد می لنگد.

LEGO Jurassic World

LEGO Jurassic World

الان زمان جالبی برای بازی های لگو است. چه با بازی Dimensions که مانند یک سنگ آسمانی بزرگ جلوه می کند و چه با عنوان Worlds که مانند یک Minecraft عمل می کند، شاید این فرمول که برای مدت طولانی کار می کرده است، به زودی منقرض شود. من روی برتری های Lego Jurassic World شرط نمی بندم. این بازی می تواند یک پیشرفت نسبتا اندک باشد ولی درمانی برای خستگی (و خسته کننده شدن) سری لگو نیست اما بعد از اندکی توجه، من تصمیم گرفتم که این عنوان مرتبط با پارک ژوراسیک را تایید کنم.