هنر داستان گویی در بازیهای ویدئویی سابقهای طولانی دارد، چرا که به طور اخص، بازی های ویدئویی، به علت بستر پر از تعاملی که دارند، همیشه هم پای سینما و کتاب ها داستان ها را تعریف کرده اند و گاهی حتی بسیار بهتر از دیگر رسانه ها عمل می کنند. در عرصه بازی های ویدئویی، شرکت ها و در واقع جادوگرانی وجود دارند که می توانند با چند پیکسل، چند خط دیالوگِ صداگذاری نشده و کرکتر های بسیار ریز، قصه ای تعریف کنند که تا سال های سال، در ذهن مخاطب ها باقی بماند. قصه هایی که گاهی آنقدر وسیع و زیبا می شوند که حتی نویسندگان را وا میدارند تا به اقتباس از آن ها به نوشتن کتاب بپردازند و گاهی حتی، سودای سودی کلان را به جان تهیه کنندگان سینمایی می اندازند. داستان ها، بیشتر از آن که رخداد هایی واقعی باشند، از ذهن و رویاهای ما انسان ها سرچشمه می گیرند، اما شاید رویایی ترین ژانر داستانی را بتوان فانتزی دانست. ژانری که همیشه موفق بوده بشر را به نداشته های این جهانی اش برساند و باید گفت یکی از موفق ترین راویان فانتزی در عصر ما، بلیزارد است. شرکتی که به اصالت، داستان، پیام و البته موضوع اساسی هنر در بازی های رایانهای اهمیت بسیار میداد. بلیزارد در سال های بسیاری، بیشتر از هر سازنده دیگری برایمان قصه گفته. از داستان های فانتزی و عجیبش گرفته تا ماجراهای علمی تخیلی استارکرفت. بلیزارد از آن سازنده هایی است که می داند، چطور قصه بگوید، چطور قهرمان بسازد و چطور همه این ها را در خدمت گیم پلی و گیم پلی را در خدمت همه این ها به کار ببندد.
یکی از نکاتی که همیشه برای منِ نگارنده جالب بوده، هویت داستان های بلیزارد است. این شرکت افسانهای، در بطن بازی های زیبایش، حتی آن هایی که سال های سال پیش منتشر شده اند، همیشه داستانی زیبا داشت. داستانی که برخلاف بسیاری از آثار دیگر، هویتی مستقل را با غروری مثال زدنی، توی چشم مخاطب فرو می کرد. این هویت مستقل اما بیشتر از هرجای دیگری (بله حتی بازی اسطوره ای این شرکت یعنی دیابلو) خودش را در داستان عظیم، دقیق، بی نظیر و البته بسیار زیبای سری وارکرافت به رخ دیگران کشید. داستانی که گفتن از آن، جسارتی بسیار میخواهد. چرا که به علت پیچیدگی ها و وسعت بسیار زیادش، کمتر کسی می تواند به تمامی ابعاد آن تسط کامل پیدا کند.
مادربزرگ یا پدربزرگ؟
راستش را بخواهید، به عنوان یکی از طرفداران و غرق شدگانِ داستان های بلیزاردی، نمی دانم این بازی عظیم را پدربزرگ سبک استراتژیک بخوانم (و گاهی نقش آفرینی) یا مادربزرگ قصه گوها. چرا که بلیزارد دوست داشتنی (در گذشته بیشتر) به طور قطع، نقش بسیار مهمی در شکل گیری فرمول امروزی بازی های استراتژیک هم زمان دارد. چرا که بازی های بزرگی چون سری Warcraft و سری StarCraft استاندارد هایی نوین، زیبا و کامل را به بازی های سبک افزودند که هنوز هم معیار هایی تعیین کننده در خوبی و یا بد بودن یک بازی در سبک استراتژیک همزمان محسوب می شوند. اما از طرفی، نویسندگان توانای این شرکت و به طور اخص سری وارکرفت، موفق شده اند بازی ای بسازند که همچون مادربزرگ های قدیمی، برایمان قصه ای از انسان ها و اورک ها بگوید ( البته مادر بزرگ های ما معمولاً قصه دختر شاه پریان تعریف می کردند) این مادربزرگِ بی نظیر که به خوبی هم بلد است قصه تعریف کند، خودش شبیه قصه هاست. چرا که مگر می شود در دنیای واقعی ما، اینقدر خوبی یکجا جمع شود؟
سری وارکرفت (یا وارکرافت) از همان شماره اول و با آن گرافیک دو بعدیِ زیبایش، به همگان نشان داد که قرار است جاودان شود. جاودانگیِ بی همتایی که همه ما، اگر خواهانش نباشیم، به وجود داشتنش فکر کرده ایم. چرا که به قول تالکین:” به راستی اگر مرگ به گفتهی الدار هبه آن یگانه است به آدمیزادگان، پس پذیرفتن این هبه بسیار دشوار مینماید”، گویی که این جاودانگی، قرار است در وجود ما انسان ها نباشد، اما آثار ما انسان ها، مثل همین مادربزرگِ ساخته بلیزارد، میتوانند جاودان شوند و چه خوب که این امکان وجود دارد.
مادربزرگ بلیزارد، نه چادر گل گلی دارد و نه می نشیند کنار سماور نفتی و چای توی استکان های کمرباریک می ریزد، مادربزرگِ بلیزارد، با صدایی رسا، قصه می گوید (شبیه همه مادربزرگ ها)، قصه ای از آدمیزادگان، اورک ها، الف ها و سرزمینی که ما قرار نیست هیچ گاه بوی آسمانش را حس کنیم و پا روی خاک گران بهایش بگذاریم. اما گویی این مادربزرگ مهربان، خیلی آرام جای چای ریختن. دست روی سرمان می کشد و ما در رویایی عمیق، توی سرزمینی غنی و بی نظیر بیدار می شویم. سرزمینی که وسعتش هوز هم می تواند همه ما گیمر های گرافیک دوست و مجهز شده به “متاسنج” را شوکه کند. چرا که این سرزمین، جدا از قصه بی نظیرش، به علت وسعتِ تاریخچه ای بی همتا، زنده است و زندگی هم می بخشد.
عنوانِ به یاد ماندنی و عمیقِ WarCraft 3 در تاریخ سوم جولای سال ۲۰۰۲ زاده شد. این بازی، سومین عنوان از سری بازی های استراتژیک ساخته بلیزارد در فضایی فانتزی به نام وارکرفت بود. عنوانی که داستان خود را با جنگ عظیم میان انسان ها و ارک ها شروع کرده بود و حالا، می خواست سرنوشت نژادهایی را برایمان بازگو کند که همگی ساکنان سرزمینی بی همتا بودند. سرزمینی که اگر از آردای وسیع تالکین ارشمندتر نباشد، کمتر نیست. حالا با همه این ها، مانده ام که بگویم وارکرفت ۳ به لطف همه داشته هایش، آیا پدربزرگ استراتژیک های همزمان حالاست و استاندارد های گیم پلی آن را جاودان کرده است؟ و یا این بازی، مادربزرگ همه قصه گوهای خوب است؟ این درگیری بسیار عمیق است اما شاید، این دوگانگیِ عمیق، عنصر اساسی و جادویی این اثر بزرگ باشد. اثری که هم پدربزرگیست برای بازی ها و هم مادربزرگیست برایشان.
آشوبی به وسعت یک حماسه
نگاه کردن به وارکرفت ۳، به علت میزانِ غیرقابل وصفِ عشقی که در قلبمان جاری ساخته، با دیدی منتقدانه سخت است. چرا که دیدن اشتباه های این بازی، مثل فروکردن خنجری ست به قلب خودمان. وارکرفت ۳، یک بازی خاص است. یک بازی عجیب و غریب که حاصل دست و پنجه لطیف و رند بلیزارد است. وارکرفت بیشتر از هرچیز دیگر، یک داستان بی نظیر دارد. یک روایت بی نقص که پر شده از دیالوگ هایی به یاد ماندنی، لحظه هایی بی مانند و رخ دادهایی فراموش نشدنی. و این داستانِ بی نظیر که حتی پس از گذشت ۱۴ سال، هنوز به یادمان هست و قصد ندارد برود. فقط و فقط در قالب یک بازی میتواند این قدر زیبا، دقیق و البته تاثیر گذار روایت شود. چرا که بازی، بنا به ذاتِ تعاملیِ محض اش، می تواند مخاطب را مثل تکه سنگی خشک، در قلبِ دریای داستانش غرق کند و این جادوی بازیست. جادویی که بیش از هر چیز دیگری، حتی عنصر گیم پلی، یک گیمر را میخکوب و البته عاشق می کند.
داستان WarCraft 3، در چند بخش داستانی ( تک نفره) جداگانه روایت می شود، اما پیوستگی بی نظیری دارد که می تواند کلاس درسی باشد برای بازی سازان امروزی. داستان با روایتِ یک بخش افتتاحیه و پیش از آن، یک صحنه سینمایی کارگردانی شده آغاز می شود. ثرال (Thrall) فرمانده نژاد ارک ها در بازی، پس از دیدن کابوسی وحشتناک که بازگشت لژیون آتش را خبر می دهد از خوابی آشفته برمی خیزد. رهبر بزرگ اما غافل از این است که کابوس شب گذشته اش، پیش گویی عظیمی را به همراه دارد. ثرال، ارتش ارک هایش را به سرزمین فراموش شده کالیمدور رهبری می کند و در حالی این سفر عظیم را آغاز می کند که آرتاس (Arthas)، شاهزاده لردران، تنها امیدِ زنده انسان ها و کسی که قرار است برای نوری بی همتا بجنگد، همراه استاد و یار وفادارش اوثر آورنده نور (Uther the Lightbringe) به سمت استرثهلم (Stratholme) حرکت می کنند تا در مقابل طاعونی ناشناخته که مردم را به مردگانی متحرک تبدیل می کند، قرار بگیرند. طاعونی که حتی پس از کشته شدن منبع احتمالی اش، کلتوزاد (Kel’Thuzad)، به دست آرتاس، همچنان به راهش ادامه می دهد. آرتاس، شهزاده لردران اما راهی جز قتل عام مردم روستا پیش از تبدیل شدنشان به تهدیدی احتمالی نمی بیند و این در حالی است که اوثر، و جاینا پراودمور (Jaina Proudmoore) با این تصمیم مخالفت می کنند. اما ارتاس قسم خورده که هر بهایی را برای نجات مردمش بپردازد. (شاید او از آن عده ای است که عاشق بشریت اند و از مردم نفرت دارند، کسی چه میداند) آرتاس مردم بیگناه استرثهلم را در مسابقه ای خونین با ملگانث (Mal’Ganis)، قتل عام می کند و روح روشنش، به تاریکیِ دنیای حقیقی خوش آمد می گوید.
داستان وارکرفت اما جدا از روایت بی نظیر، آرتاس و تبدیل شدن او به یکی از بهترین و البته شرور ترین شخصیت های بازی های ویدئویی، روایت های دیگری را در خودش جایی داده که شرح دادن آن ها فقط به طولانی شدن متن می انجامد، چرا که تجربه بی همتای این بازی، بهتر از هر متن و کتابی، داستانش را روایت می کند و مخاطب را درون دریایی بی همتا غرق میسازد. اما هنر داستان گویی بلیزارد، بیش از آن که در قصه ای خوب نهفته باشد. در روایتی بی نظیر پنهان شده است. این روایت که روندی بسیار زیبا هم دارد، در ابتدا خبری شوم را به گوش شخصیت ها و البته مخاطب می رساند. خبری شوم که دلهره ای عظیم و دهشتناک را به دل مخاطبان می اندازد و از طرفی اشتیاقی عظیم را در وجودشان به آتش می کشد که ای جان، قرار است حسابی هیجان زده شویم. این ترفند ساده و زیبا، کاری می کند که مخاطب تا آخرین لحظه همراه داستان پیش برود و مدام، با هر رخ داد جدیدی، بیش تر از قبل تشنه دانستن شود. یکی از زیبایی های این روایت، قطعاً داستان تباهی (یا به زعم بسیاری از دوستان، تغییر) آرتاس، شهزاده لردران است. در کنار این روایت جذاب (که به عقیده نگارنده، حتی بهتر از شکل گیری دارث ویدر هم روایت می شود) بازی پر است از داستان ها و قصه هایی که همگی به زیبایی به یکدیگر مرتبط هستند و به بهترین نحو هم با گیم پلی عالی آن گره خورده اند. داستان بازگشت برادران استورمریج (Stormrage)، ماجرای انتقام و کینه تیرانده ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) از انسان ها و ارک ها، روایت حمله لژیون و در آخر، کشته شدنِ شاه تریناس (King Terenas)، به دست پسرش که حامل فراستمورن است. همگی به زیبایی بی نظیر و مثال زدنی داستان این بازی کمک کرده اند.
اما جدای از روایت ها، شخصیت پردازی هم نقشی اساسی در این بازی دارد (شخصیت پردازی که یکی از ارکان اساسی داستان است!!!) شخصیت ها در وارکرفت، به معنای دقیق کلمه، زنده هستند. با اینکه همگی به سبب گرافیک کهنه و نمور بازی حالا فقط شبیه عروسک هایی چند پیکسلی هستند که با دهان کج حرف می زنند! بلیزارد به لطف شخصیت پردازی دقیقش کاری کرده که مخاطب، به عنوان کسی که در شکل گیری ماجرای اصلی بازی نقشی اساسی دارد و در واقع آن را پیش می برد، کاملا با انگیزه ها، انتخاب ها و امیال شخصیت ها کنار بیاید و همگی آن ها را به طور دقیقی درک کند. مسئله مهم در شکل گیری شخصیت های وارکرفت ۳، و جاودان شدن آن ها، میزان بسیار زیاد همزات پنداری مخاطب با آن هاست. مخاطب به عنوان یک ناظر، با احساسات و انگیزه های همه شخصیت ها آشنا می شود و می تواند با تک تک آن ها همذات پنداری کند. این شیوه شخصیت پردازی، کاری می کند که مخاطب، همراه شخصیت ها دروغ بگوید، تباه شود، زانو بزند و حتی از کشتن لذت ببرد. این میزان به حدی می رسد که مخاطب، همراه آرتاس، در مسابقه خشونت بار و خونین کشتار مردم شهر استرثهلم هیجان زده می شود و مدام، سعی می کند تا بیشتر و بیشتر بکشد. مخاطب حتی کینه تیرانده از انسان ها را هم درک میکند و این معجزه ای است که فقط می توانید در بازی های رایانه ای بیابید. چرا که مخاطب در بازی های قبلی فقط در نقش انسان ها و ارک ها بازی کرده و به طور خاصی با این نژاد ها خو گرفته است، در این نقطه یک الف وارد ماجرا می شود و از تمامی انسان ها و ارک ها کینه به دل دارد. چطور ممکن است مخاطبی که تا این حد با نژاد هایی خاص خو گرفته و دوستشان دارد، با ورود یک عنصر جدید، تمامی خشم و نفرت او نسبت به انسان ها و ارک ها را درک و حتی قبول کند؟
بلیزارد، یک جادوگر است، که اگر بخواهد داستان بگوید، می تواند یکی از عمیق ترین فانتزی های تاریخ را بسازد. یکی از فانتزی هایی که برخلاف رسم همیشه، از دل کتاب ها سربرنیاورده و این بار، در دلِ بازی های رایانه ای چشم به جهان گشوده است. در اخر باید گفت که داستان وارکرفت ۳، هیچ مشکل و یا نقصی را در خود نمی بیند و پس از عرضه شدن محتوای الحاقی تاج و تخت یخ زده، حتی کامل تر و وسیع تر هم می شود. داستانی که هنوز هم، همین نزدیکی در دنیای عظیم وارکرفت در حال روایت شدن است.
دستهایم …
بازی های استراتژیک، بیش از هر چیز، نیازمند یک الگوی دقیق هستند که نیرو ها، واحد ها و ساختمان ها را در شرایطی قرار دهد که تجربه بازی به طوری دقیق متعادل و یا به اصطلاح بالانس شود. در کنار این موضوع، در اصول اساسی گیم پلی این ژانر، دوربین، طراحی مرحله، دستور ها و البته هوش مصنوعی اهمیت بسیاری دارند.
وارکرفت ۳، به عنوان اولین شماره از سری که در جهانی سه بعدی رخ می دهد، به خوبی توانسته تمامی انتظاراتی را که از یک بازی استراتژیک می رود برآورده سازد و در قدمی بزرگ رو به جلو، حتی از سقف انتظارات تمامی بازیباز ها هم فراتر برود. در بخش داستانی وارکرفت ۳، به طور کلی ۵ روایت متفاوت وجود دارد، بخش ابتدایی مربوط به محتوای آموزشی و البته افتتاحیه بازی است و در چهار روایت دیگر آن، بازیباز کنترل چهار نژاد متفاوت در بازی را بر عهده خواهد گرفت. این نژاد ها عبارت اند از ارک ها، انسان ها، نامرده ها و البته الف های شب با آن غرور بیحدشان که مکانیک های گیم پلی زیبایی را به بازی افزوده اند. فرمول کلی بازی از استاندارد اصلی ” جمع کردن منابع، ساخت نیرو و حمله” پیروی می کند. اما طراحی مرحله عالی و شیوه های روایتی در مراحل ، باعث می شود که این فرمول تکراری به هیچ وجه خسته کننده ظاهر نشود.
این بازی به لطف سیستم زیبای جمع آوری منابع، که در سه بخشِ طلا، الوار و غذا تعریف شده اند. تعادل عجیبی را در گیم پلی به وجود اورده است. برای جمع آوری منابع در بازی لازم است که دست به ساخت و ساز بزنید و برای ساخت و ساز هم نیاز است که واحد هایی با هویت کارگر در اختیار داشته باشید. این در حالی است که برای افزایش جمعیت نیاز به واحد غذا ایجاد می شود. این سیستم ساده اما در عین حال پیچیده که امروزه به یکی از استاندارد های سبک بدل شده. چالش بسیار زیبایی را در بازی به وجود می آورد. چالشی که مخاطب را وادار می کند کنترلی بر منابع، جمعیت و مکان سازه هایش داشته باشد و از طرفی، برای جنگ پیش رو و نابودی دشمن ارتشی را شکل دهد. اما یکی از عناصری که از هم مخاطب را آزار می دهد ( و این آزار به معنای شیرینش است) وجود موجوداتی بی طرف اما جنگنده در محیط نقشه است که معمولاً از محل منابعی مثل طلا و گاهی چوب ها در جنگل محافظت می کنند. این موجودات که Creep نام دارند، در نقشه به طور پراکنده حضور دارند و هیچ وقت از وجودشان مطلع نمی شوید تا در مقابلتان قرار بگیرند. چرا که بازی به کمک سیستم ماسک سیاه (Black Mask) تمامی نقشه مرحله را به حالتی سیاه و نادیدنی در می آورد. این نقشه سیاه با پیشروی شما، کشف می شود. اما درست پس از اینکه از محل مورد نظر فاصله بگیرید باید با مه جنگ (Fog of war) دست و پنجه نرم کنید. به این صورت که مکان هایی که از دید واحد های شما خارج باشند، با شمایلی تیره تر نمایش داده می شوند. در این حالت بازیباز می تواند نقشه را به طور کلی ببیند اما از تغییرات در آن آگاه نمی شود. تغییراتی مانند ساخته شدن و یا تخریب یک سازه، حرکت نیرو های دشمن و غیره. این سیستم که حالا به یکی از استاندارد های سبک تبدیل شده، عنصر چالش برانگیز و زیبایی است که در گیم پلی وارکرفت ۳ خودنمایی می کند. همچین وجود استراتژی های دقیق جنگی و تعادل عمیق نیروهای متفاوت در بازی چالش عظیمی را در مقابل هر بازیباز قرار می دهد.
در وارکرفت ۳، برای اولین بار، شاهد وجود چرخه روز و شب هستیم. نکته مهم در مورد این چرخه این است که فقط برای ظاهر بهتر طراحی نشده و واقعاً در گیم پلی بازی تاثیر گذار ظاهر می شود. به عنوان مثال، بسیای از Creep ها در طول شب به خواب می روند، مه جنگ کمی غلیظ(!)تر می شود و دید شخصیت های شما را کم می کند. این سیستم زیبا، علاوه بر بخشیدن جلوه های زیبای بصری، باعث می شود که برای حملات، دفاع و گشت و گذار در محیط برنامه ریزی کنید و برنامه ریزی، یکی از اصلی ترین المان های سبک استراتژیک است.
یکی از جالب ترین مکانیک های جدید و نو در Warcraft 3، وجود عنصر به نام ماموریت فرعی است. در این بازی با شروع هر مرحله، بازیباز هدفی اصلی دارد که تا پایان مرحله باید آن را به انجام برساند. اما برای اولین بار در سری، شاهد این هستیم که با پیشروی در نقشه، بازیباز با رخداد هایی رو به رو و مواجه می شود که معمولاً به شروع یک ماموریت فرعی میانجامند. این ماموریت های فرعی اکثراً اهدافی ساده و سرراست دارند، اما به طور کلی، به غنی تر شدن تجربه گیم پلی و البته روایت داستان کمک بزرگی می کنند. این ماموریت ها خرده داستان هایی فرعی را برای بازیباز روایت می کنند که نقشی بسیار اساسی در زنده شدن جهان Warcraft دارد.
اما شاید مهمترین تغییر و البته یکی از اصلی ترین عناصر این بازی، وجود سیستمی است که وارکرفت ۳ را، تبدیل به یک بازی نقش آفرینی هم می کند؛ قهرمان ها. قهرمان ها در بازی، در واقعا نیروهایی خاص هستند که در اختیار بازیباز قرار میگیرند. در بخش داستانی قهرمان ها معمولا شخصیت اصلی خط داستانی بازی هستند و در بخش چند نفره هم به عنوان واحد هایی بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز معرفی می شوند. قهرمان ها در واقع رهبر و راهنمای تمامی واحد های دیگر محسوب می شوند و توانایی کسب امتیاز تجربه و پیشرفت دارند. هر قهرمان با پیشربرد بازی و کشتن دشمنان، امتیاز تجربه کسب می کند. امتیازی که در افزایش سطح موثر است و باعث قدرتمند تر شدن قهرمان می شود. هر قهرمان به طور کلی ۴ توانایی خاص دارد که می تواند آن ها را در نبرد ها به کار بگیرد. این توانایی ها معمولاً آنقدر قدرتمند هستند که در صورت استفاده درست و به موقع بتوانند سرنوشت یک نبر را تغییر دهند. توانایی قهرمان ها در چند دسته متفاوت دسته بندی میشوند. بعضی از توانایی ها به دشمن ضربه وارد می کنند، بعضی شفا بخش هستند، بعضی شرایط محیطی را به نفع شما تغییر خواهند داد و بعضی از قهرمان ها هم توانایی هایی دارند که یارانشان را در میدان نبرد یاری می کند. اما جالب ترین مکانیک در میان توانایی های منحصر به فرد قهرمان ها، وجود چهارمین توانایی به عنوان توانایی نهایی (ultimate skill) است . این توانایی که فقط پس از رسیدن قهرمان به سطح ۶ قابل استفاده می شود (گمان می کنم اکثراً با این توانایی ها آشنایی دارید) معمولا بسیار قدرتمند و سرنوشت ساز هستند. توانایی های چهارم، همانند دیگر Skill ها، در دسته های مختلف دسته بندی می شوند، اما معمولاً قدرتی غیرقابل وصف را به قهرمان می دهند که در بخش داستانی، تاثیر بسیار ویژه ای دارد.
بخش چند نفره بازی، تجربه ای کامل و زیباست که در حالت اصلی، شامل نبرد نژاد ها با یکدیگر است، به این صورت که هر بازیباز با انتخاب یک نژاد ( بازیباز ها می توانند نژاد های یکسان انتخاب کنند) در نقشه ای قرار داده می شود که بازیباز های دیگر هم در آن حضور دارند. هدف اساسی و اصلی در این بخش، نابودی کامل تمامی نیرو ها و ساختمان های حریف است.
گیم پلی بازی، به عنوان یک اثر در سبک استراتژیک، تقریباً هیچ گونه نقصی را در خود نمی بیند، اما وقتی در حال پیشروی در وارکرفت ۳ هستید، گاهی بنا به نیاز، این حس به شما دست خواهد داد که تعداد واحد های قابل انتخاب در هر بار تلاش بسیار کم است. بازی اجازه کنترل تعداد محدودی از واحد ها به طور همزمان را به شما می دهد و اگر بیشتر از محدودیت بازی نیرو ساخته و آماده کرده باشید، مجبور خواهید شد که آن ها را دسته دسته و به طور جداگانه کنترل کنید. این موضوع گاهی باعث می شود که در نبرد های بزرگ (مخصوصاً در بخش چند نفره) دچار سردرگمی و مشکل شوید. این محدودیت در کنار منابعِ معمولاً کمیاب و جمعیت محدود شده در بازی، نشان دهنده این است که سازندگان به طور عمدی، قصد داشتهاند تا از ساخته شدن نیرو ها در تعداد بسیار بالا ( برخلاف بازی های روز) جلوگیری کنند. به نظر می رسد که این موضوع از اهمیت چندانی برخوردار نباشد، اما گاهی به دلیل همین محدودیت ساده در جمعیت و البته امکان انتخاب نیروها، سرنوشت یک نبرد تغییر می کند و نمی توانید با یک حمله برق آسا تمامی نیرو ها و سازه های دشمنان را نابود کنید. از این رو، این مشکل به خصوص در بخش چند نفره به شدت خودنمایی می کند و مخاطب را آزار می دهد (و این آزار دیگر شیرین نیست.)
اما به طور کلی، گیم پلی وارکرفت ۳، یکی از بهترین ها و استاندارد ترین های سبک است. نوعی گیم پلی استثنایی که به طور قطع، مکانیک ها و المان های بسیاری را به بازی های استراتژی همزمان افزود و در ساخت آن چه که ما امروزه به عنوان استاندارد سبک می شناسیم نقشی اساسی را ایفا کرد. با این حال، نمی توانیم در مواجهه با یک شاهکار در سبک، ایراد محدودیت در آن را نادیده بگیریم.
در آخر باید بگویم، گیم پلی وارکرفت ۳ به حدی اعتیاد آور، متعادل، زیبا، دقیق و البته روان است که پس از چندین ساعت بازی کردن، با تعجب به دست هایتان که درد گرفته اند نگاه می کنید و از اینکه به شما خیانت کرده اند و خسته شده اند، عصبانی می شوید. وارکرفت ۳ از آن بازی هایی است که یادتان می اندازد قدر دست هایتان را بدانید.
به زیبایی رویاها
برای توصیف توانایی های گرافیکی این بازی، کافی است بدانید که هنوز هم هستند کسانی که به لطف ماد ها و محتواهایی بی پایان بازی، به انجام آن مشغولند. به طور کلی چطور امکان دارد بازیای که بستر اساسی یکی از ماندگار ترین پدیده های بازی های رایانه ای یعنی Dota است، از نظر گرافیکی ضعیف باشد؟
در ابتدا باید دقت کنیم که بازی در سال ۲۰۰۲، یعنی چیزی در حدود ۱۴ سال قبل منتشر شده. وارکرفت ۳ که در محیطی کاملاً سه بعدی روایت می شود. جدا از گرافیک فنیاش، گرافیکی به شدت هنری دارد. سازندگان در بلیزارد کاملاً از دنیای عظیمی که در ذهن نویسندگان شکل گرفته آگاه بوده اند، چرا که توانسته اند با امکانات مربوط به ۱۴ سال قبل، سرزمینی با آن وسعت بی نظیر را زنده و کاملاً باور پذیر در مقابل ما قرار دهند. طراحی محیط ها واقعاً عالی است و حال و هوایی قرون وسطیای را با درون مایه عمیق فانتزی بازی پیوند داده. این موضوع در کنار نورپردازی جالب بازی و چرخه شب و روز باعث شده که محیط های بازی به شدت زنده و سرحال به نظر برسند. همچین سبک گرافیکی بازی، پر است از رنگ های مختلف، طراحی ای عجیب و غریب و البته محیط هایی که در هیچ جا، جز وارکرفت نمی توانند وجود داشته باشند.
در کنار گرافیک هنری عالی، وجود مدل های سه بعدی شخصیت ها در منو ها و Hud بازی واقعا لذت بخش است. مدل هایی که در زمان پخش شدن صدای هر کرکتر و گفتن دیالوگ ها به زیبایی تکان می خورند و لب میزنند. البته این لب زدن، قطعاً هیچ شباهتی با جمله ادا شده ندارد. اما یادمان باشد که با یک بازی در سال ۲۰۰۲ طرف هستیم. نه یک میدان نبرد که قرار است با رزولوشن ۴K اجرا شود. مدل های سه بعدی شخصیت ها، به منو ها و رابط کاربری بازی، جلوه زیبایی داده اند و خشکی همیشگی بازی های استراتژیک با منو های پیچیده را از میان برده اند. دستور ها به درستی در جای جای رابط وجود دارند و به راحتی قابل دسترسی هستند. همچنین وجود مینی مپ جذاب بازی در پایین صفحه، باعث می شود که گشت و گذار در محیط لذت بخش تر شود.
یکی از موضوعاتی که به شدت برای بازیباز ها و البته شخصی نگارنده جالب بوده، طراحی بی نظیر منو های و مخصوصاً منوی اصلی بازی است. منوی اصلی حالتی زنده و تعاملی دارد و در پس زمینه شاهد وجود تصویری هستیم که مدام حرکت می کند و دچار تغییر می شود. این روش طراحی منو، شاید حالا و با گذشت ۱۴ سال حتی از مد هم افتاده باشد. اما در زمان عرضه بازی، به یکی از عوامل اساسی زیبایی وارکرفت ۳ بدل شده بود. این موضوع در کنار طراحی منو های زنده و بسیار بسیار زیبای سه گانه استارکرفت ۲، نشان دهنده ظرافت دید و دقت نظر سازندگان در بلیزارد است. دقت نظری که باعث می شود این شرکت دوست داشتنی، همیشه به عنوان یکی از مطرح ترین بازی ساز ها شناخته شود.
به طور کلی باید گفت که یک بازی، بیشتر از آن که به گرافیک نیاز داشته باشد، به داستان و گیم پلی زیبا نیاز دارد تا ماندگار شود. چرا که گرافیک، عنصری وابسته به زمان است و در هر حال، گرد پیری و کهنگی را بر چهره خود می بیند. با این حال، مادربزرگِ پیر و قصه گوی ما، حتی پس از گذشتن ۱۴ سال از عمر طولانی اش، هنوز هم گرافیک زننده ای ندارد و همچنان به چشم عاشقانش زیباست. کسانی که به لطف در کنار هم بودن و تکامل تمامی عناصر بازی اعم از داستان، گیم پلی، گرافیک و صداگذاری دل به عشق وارکرفت ۳ سپرده بودند.
آه … حماسه سازی!
قبلاً از نحوه شکل گیری حماسه و عوامل مهم بودن آن گفته ام، یک بازی حماسی، بیش از آن که به وسعت نیازمند باشد، به چینش درست اجزاء و جزییاتِ داستانی نیاز دارد. Warcraft 3 نمونه ای دقیق از یک بازی است که توانسته با وجود عرضه در سال ۲۰۰۲ و نبودن همه امکانات عظیم امروز، حماسه بسازد. و این حماسه سازی بی همتا را مدیون داستان قدرتمند، شخصیت پردازی بی نظیر و البته جای گیری درست المان های داستانی است. المان ها و عناصری که به طور دقیق با گیمپلی بازی مخلوط شده اند و در جای جای تجربه بازیباز دیده می شوند. از طراحی محیط ها و گرافیک هنری گرفته تا عناصر موجود در گیم پلی. حتی درخت ها هم در وارکرفت در خدمت داستان هستند. وارکرفت با نگاه یک گیمر امروزی، گرافیک خوبی ندارد و به شدت هم از مد افتاده تلقی می شود، وارکرفت در نگاه یک بازیباز امروزی، شدیدا کهنه شده، اما هنوز هم، راوی پیری است که هرگز از یاد نخواهد رفت. چرا که برای هرکس، که همراهش شود، داستانی بی نظیر را روایت کرده و تجربهای بی بدیل ساخته. این بازی، مثل مادربزرگی پیر، گوشه اتاق نشسته تا هر از گاهی، کسی به یادش بیفتد. اما بدانید، هروقت که سراغ این مادربزرگ بروید، مفهوم ساعت ها را از ذهنتان پاک خواهد کرد، چرا که گویی دست های مهربانش شما را از این دنیا می کند و در دنیایی زیبا، پر مفهوم و غنی پرتاب می کند که خارج شدن از آن، جزو دشوار ترین کارهاست.
وارکرفت، اول و آخرش خوش است …
به طور کلی، صحبت از عنوان بزرگی مثل وارکرفت ۳، کاری بس دشوار است و به عقیده بنده، هیچ کس توانایی گفتن از تمامی وجوه این اثر عظیم را ندارد. اما با نگاهی کلی و البته بسیار خلاصه شده، می توانیم به این اتفاق نظر برسیم که قشر عظیمی از بازیباز ها، برای مدتی که به طرز غریب و عجیبی هم طولانی است. از این بازی زیبا لذت برده اند. وارکرفت علاوه بر بخش داستانیِ بسیار غنی و زیبایش که هنوز هم پر است از تازگی، بخش چند نفره ای بسیار زیبا را معرفی کرد که میزبان ماد ها و حتی عامل اساسی شکل گیری بازی بزرگی همچون Dota بود. Dotaای که به علت غفلت چندین و چند ساله بلیزارد، حالا در خانه ای غریب، میزبان بازیباز هاست. از سوی دیگر، این بازی، به علت ادامه پیدا کردن داست۱ان غنی و بی نظیرش در بازی نقش آفرینی کلان آنلاین دنیای وارکرفت، همچنان هم موجودیتی زنده دارد. چرا که اساس و پایه داستانی دنیای وارکرفت در این بازی شکل گرفته و بسیاری از شخصیت های مهم و تاثیر گذار این دنیای بزرگ، در وارکرفت ۳ ( و نسخه های قبلی) به مخاطب معرفی شده اند.
در آخر، باید گفت که این بازی، یک شاهکار ماندگار است که ضعف هایی بسیار کوچک دارد. ضعف هایی که آزار دهنده هستند، اما به هیچ وجه نمی توانند از عشق و علاقه ما نسبت به این بازی بزرگ کم کنند. Warcraft 3 عنوانی است که به هر نحو و وسیله ای، که از دانش ما خارج است، به اکسیر جاودانگی دست یافته. این بازی نه میمیرد و نه فراموش می شود، چرا که میراثی به وسعت یک حماسه را بر روی دوش های پرقدرتش حمل می کند. Reign of Chaos بازی کاملی است که با محتوای استثنایی و بینظیر Frozen Throne کامل تر می شود و می تواند یکی از به یاد ماندنی ترین داستان های تاریخ بازیهای ویدئویی را روایت کند. از سویی این بازی در بخش گیم پلی، استاندارد های بسیاری را به سبک استراتژی همزمان اضافه می کند و با ارائه یک تجربه عالی، در خاطره همه بازیباز ها ماندگار می شود.
توهین هایی که در بازی های رایانه ای غربی به مقدسات صورت می گیرد، نه تنها خشم و انزجار مسلمانان را به همراه نداشته، بلکه متأسفانه خیلی از این بازی ها زینت بخش اوقات فراغت جوانان مسلمان نیز شده اند!! عدم شناخت و اطلاع مسئولین و خانواده ها از محتوای بازی های رایانه ای و کم اهمیت دانستن این مقوله، باعث شده تا هتاکی ها در این رسانه فراگیر، ادامه یابد و روز به روز شاهد ساخت بازی هایی با سوژه توهین به مقدسات باشیم. باید توجه داشت که غرب در حال برنامه ریزی برای از بین بردن قبح مقدسات در میان جوانان مسلمان است تا نسل بعد (جوانانی که در آینده حاکمیت کشورهای اسلامی را در دست خواهند داشت) نسبت به تعصبات دینی که مانعی جدی بر سر راه نفوذ غرب خواهد بود، بی تفاوت باشند و زمینه نفوذ هر چه بیشتر غرب به ممالک اسلامی و غارت منابع آن ها را فراهم نماید.
از این رو، در این مقاله قصد دارم تا با معرفی اجمالی چند نمونه از این بازی ها، خانواده ها و جوانان عزیز را با بخشی از ابعاد توهین ها در بازی های رایانه ای آشنا نمایم. لازم به ذکر است که تحلیل کامل تک تک این بازی ها در آینده ای نزدیک در بلاگ قرار داده خواهد شد.
خداوندی که جسم دارد و ناتوان است!!
یکی از مواردی که در برخی از بازی های رایانه ای به شدت مورد هجو قرار می گیرد، موضوع خداوند و ناتوان نشان دادن اوست. در چندین بازی مختلف، خداوند به شکلی مادی توصیف شده، عاری از خطا نیست و حتی توان لازم برای رسیدگی به امور بندگان خود را ندارد! به عنوان نمونه می توان به بازی های Black & White و El Shaddai: Ascension of the Metatron اشاره نمود.
Black & White:
در این بازی شما در نقش خدا بازی می کنید. طی یک اتفاق، کودکی درون دریا گرفتار می شود و پدر و مادرش از خدا می خواهند که او را نجات دهد. در این هنگام صدای آن ها به عرش رسیده و سپس خداوند در قالب یک دست بزرگ، در زمین ظاهر شده و کودک را نجات می دهد. پس از این واقعه است که خانواده کودک توانمندی های خدای ناجی را برای مردم روستای خود بازگو می کنند و از آن به بعد، خدا در قالب بت و عبادتگاه مورد پرستش قرار می گیرد. بازیکن باید در قالب خداوند، به مردم سرکشی کرده و دعاهای آن ها را مستجاب نموده و برای آن ها معجزه نماید!
در این بازی قدرت و توان خداوند به میزان پیروان و عبادت کنندگان وی بستگی دارد و هر چه تعداد آن ها بیشتر باشد، اقتدار خدا نیز بیشتر است و می تواند معجزات پیچیده تری انجام دهد. البته خدا در این بازی تنها نیست و خدایان دیگری نیز در سرزمین های اطراف وجود دارند که می توانند قلمروی او را تهدید نمایند. به همین منظور، بازیکن باید برای نبرد با خدایان دیگر نیز آمادگی کافی داشته باشد. برای این کار، در بازی دو راهنما تعبیه شده است: یکی روح خوب و دیگری روح پلید که هر یک سعی در راهنمایی و یا اغفال خداوند دارند! از همین رو هم خدای موجود در این بازی می تواند خوب مطلق و یا بد مطلق باشد.
اما نکته توهین آمیز دیگر در این بازی، وجود حیواناتی است که مورد تعلیم و تربیت مستقیم خدا قرار می گیرند و به عنوان سفیران او، به سرزمین های اطراف فرستاده می شوند و با تشویق و تنبیه، مردم را به عبادت خدا دعوت می کنند. در مورد این بخش، بیش از این توضیح جایز نیست و تحلیل آن را به شما خواننده محترم واگذار می کنم.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
قائل شدن جسمانیت برای خداوند، اعتقاد به وجود چندین خدا، هویت بخشی به خدا فقط به واسطه وجود پیروان برای او، وابستگی خدا به بندگان و نیاز به پرستش، توهین به شأن و مقام انبیاء.
El Shaddai: Ascension of the Metatron
فرشتگان سقوط کرده در زمین فساد به پا کرده اند و با ایجاد لایه ای از غبار، مانع کنترل خداوند بر بشر شده اند. خداوند هم برای تنبیه آن ها با مشاوره شیطان (Lucifel- وجود El در انتهای این نام به دلیل قرار دادن شیطان در زمره فرشتگان است. به همین دلیل هم برای او نامی همانند فرشتگان مقرب انتخاب شده است. مانند: Michael، Gabriel و...)، ادریس نبی (که به ایناک (Enoch) معروف است) را راهی مأموریتی می نماید تا فرشتگان خاطی را برای تنبیه به عرش بازگرداند. در این میان، شیطان لحظه به لحظه مأموریت ادریس را از طریق تلفن همراه! به خداوند گزارش می دهد و او را در جریان وقایع قرار می دهد...
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
ضعیف نشان دادن خداوند در رسیدگی به امور بندگان، اعتماد خدا به شیطان و استفاده از او به عنوان مشاور، قرار دادن شیطان در زمره فرشتگان، ارائه چهره ای مخدوش از پیامبر خدا، رد معصومیت فرشتگان و نسبت دادن گناه و عصیان به آن ها.
خانه ای که خدا در آن نیست!!
ارائه چهره ای مخدوش از قبله گاه، مسجد پیامبر و کتاب آسمانی مسلمانان (قرآن)، از دیگر مصادیق توهین به مقدسات اسلامی در بازی های رایانه ای به شمار می روند. نشان دادن این مکان ها به عنوان جایگاه شر و پلیدی و نمایش قرآن در کتابخانه شرورترین افراد، نشان از عمق کینه و نفرت کفار از اسلام و مسلمین دارد. بازی هایی چون Resident Evil 4&5 و دیگر تولید شرکت Capcom، یعنی Devil May Cry 3 و بازی Clive Barker's Undying نمونه های آشکاری از این کینه توزی ها هستند.
Devil May Cry 3
داستان بازی د رمورد دو برادر شیطان زاده است که یکی از آن ها در جایگاه خیر! و دیگری در جایگاه شر توصیف می شوند. در این بین، برادر شرور برای دستیابی به ارثیه سیاه پدر خود، اقدام به مبارزه با برادرش می نماید...
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
نمایش فرزند شیطان به عنوان منجی و عامل خیر برای بشریت، توهین به قبله گاه مسلمین و نمایش درب خانه خدا به عنوان دروازه ای برای ورود به دنیای شیاطین.
Resident Evil 4
دنیا به علت انتشار ویروس ناشناسی که محصول آزمایشگاهی چندین کشور ابرقدرت است، دچار فاجعه ای انسانی شده و انسان ها به مردگانی متحرک تغییر ماهیت داده اند. اما در این بین، دانشمندان سازنده ویروس موفق شده اند تا در آزمایشگاه های مخفی خود در کشور اسپانیا، با خلق نوع پیشرفته ای از این ویروس، گونه ای جدید از سربازان ژنتیکی را به وجود آورند و آن را در اختیار فرقه ای از افراطیون مذهبی اسپانیایی قرار دهند. رهبران این فرقه به منظور تحت فشار قرار دادن دولت آمریکا برای توجه به خواسته های آن ها، دختر رئیس جمهور را می ربایند و اقدام به اخاذی می کنند. دولت آمریکا برای یافتن دختر رئیس جمهور و نفوذ به این فرقه، لیان اسکات کندی (Leon S. Kennedy)، محافظ مخصوص رئیس جمهور را به اسپانیا می فرستد و لیان با این گروه درگیر می شود... در این بازی برای دری که به اتاق شکنجه فرقه باز می شود، از درب مسجد النبی استفاده شده است.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
نمایش یک فرقه مذهبی به عنوان تروریست و عامل تهدید جهانی، نمایش درب مسجد النبی به عنوان ورودی به اتاق ترس و شکنجه و توهین به نام مقدس پیامبر و ترکیب آن با نماد فرقه شیطانی ایلومناتی.
Resident Evil 5
در قسمت پنجم این بازی، ویروس به یک کشور آفریقایی انتقال می یابد و مردم را آلوده می کند. باز هم برای حل این بحران و جلوگیری از تهدیدهای تروریستی سازندگان ویروس، یک کماندوی کار کشته آمریکایی به کمک نیروهای نظامی آفریقایی آمده و با عاملان تولید و پخش ویروس درگیر می شود. در این بازی درون اتاق یکی از روئسای گروه تروریستی، چندین جلد کتاب قرآن را می توان مشاهده نمود.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
ارتباط دادن گروه های تروریستی و تفکرات آن ها با کتاب آسمانی قرآن.
Clive Barker's Undying
داستان بازی در دهه 1920 اتفاق می افتاد و ماجراجویی های فردی به نام پاتریک گالووی (Patrick Galloway) را به نمایش درمی آورد. بازی در سال 1923 بعد از جنگ جهانی اول شروع می شود. پاتریک نامه ای از دوستش جرمیا کاونانت (Jeremiah Covenant) دریافت می کند که در آن به موضوعات و اتفاقات مختلفی اشاره شده و در بین آن ها از خطر جدی ای که خانواده اش را تهدید می کند، صحبت می شود.
گالووی برای ملاقات دوستش به ایرلند می رود و در آنجا با اتفاقات ماوراء الطبیعه زیادی مواجه می شود. جرمیا کاونانت یکی از پنج پسر خانواده است که با خواهر و برادرش که آمبروس (Ambrose) و لیزبت (Lizbeth) نام دارند و دو خواهر برادر دوقلویش هارون (Aaron) و بتانی (Bethany) زندگی می کند.
جرمیا در کودکی یک کتاب مخفی در کتابخانه پدرش پیدا می کند که در آن به محلی وسیع اشاره می کند که در اختیار خانواده او است. این کتاب به ظاهر، کودکانه است، اما خشم شیاطین را علیه خانواده او برمی انگیزد. زمانی که او به بزرگسالی می رسد، حس می کند که همه اعضای خانواده اش، رو به دیوانگی می روند و احتمالاً پس از مدتی خواهند مرد.
در حقیقت جرمیا تنها عضو خانواده است که این اتفاقات برایش رخ نمی دهد. نفرین کتابی که او پیدا می کند، گریبانگیر خانوده اش می شود و آن ها را به موجودات شیطانی تبدیل می کند. در این بازی در مکانی که خانه شیطان معرفی می شود و شر از آنجا نشأت می گیرد، به وفور می توان کلمه الله را مشاهده نمود.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
ارتباط دادن کلمه الله به شیطان و شرارت.
تحریف داستان های قرآن
ایجاد شک و شبهه در داستان های قرآنی، از دیگر موارد توهین به اسلام به شمار می رود. در این بازی ها سعی شده تا بر خلاف نص صریح قرآن، نابودی اقوام مختلف را به عوامل طبیعی ارتباط داده و مجازات الهی را داستانی خیالی و به دور از حقیقت جلوه دهد. بازی Uncharted 3 از همین دست بازی هاست.
Uncharted 3: Drake’s Deception
فردی ماجراجو قصد دارد تا با یافتن بقایای شهر ارم، به گنج های پنهان آن دست یابد. به این منظور او سفری را به صحرای الخالی آغاز می کند و در این بین با عربی مسلمان که رئیس قبیله ای بادیه نشین است روبرو می شود. عرب بادیه نشین با تعریف ماجرایی که برای مردم این شهر رخ داده، او را از رفتن به این شهر منع می کند...
ارم، شهر گمشده ای در شبه جزیره عربستان است. امروزه منطقه ای در نزدیکی شهر اوبار (یکی دیگر از نامهای ارم) در کشور عمان را مکان اصلی این شهر می دانند.
در متون باستانی از شهر اوبار (یا ارم) نام برده شده و در داستانها آمده که این شهر در قسمت جنوبی شبهه جزیره عربستان مرکز داد و ستد بوده است.
در قرآن به شهر ارم اشاره شده و در سوره الفجر آیه ۶ تا ۱۵ آمده است:
مگر ندانستهای که پروردگارت با عاد چه کرد (۶) با عمارات ستوندار ارم (۷) که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸) و با ثمود همانان که در دره تختهسنگ ها را میبریدند (۹) و با فرعون صاحب خرگاهها [و بناهای بلند] (۱۰) همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند (۱۱) و در آن ها بسیار تبهکاری کردند (۱۲) [تا آنکه] پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرو نواخت (۱۳) زیرا پروردگار تو سخت در کمین است (۱۴) اما انسان هنگامی که پروردگارش وی را میآزماید و عزیزش میدارد و نعمت فراوان به او میدهد، میگوید پروردگارم مرا گرامی داشته است (۱۵)
بر پایه این داستان، شاه شداد به هشدارهای پیامبر قوم هود توجه نمی کرد و خداوند شهر را نابود کرده، همه آن را در ماسه و شن مدفون می کند، طوری که دیگر اثری از آن باقی نماند.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
در این بازی شیخ عرب مسلمان، روایتی تحریف شده از داستان قرآن را که بیشتر بر پایه باورهای یهودی است، تعریف می کند و در ادامه، این نتیجه گرفته می شود که نابودی شهر به دلیل عذاب الهی نبوده و عوامل طبیعی موجب مرگ مردم و نابودی شهر شده است.
توهین به صوت ملکوتی قرآن و ندای الله اکبر
جسارت به مقدسات اسلامی تنها به توهین های بصری محدود نمی شود و گاهی اوقات توهین های صوتی نیز در دستور کار هتاکان قرار می گیرد. به عنوان نمونه، می توان به بازی های LittleBigPlanet و Zack and Wiki اشاره کرد.
LittleBigPlanet
در اولین نسخه این بازی، در یکی از مراحل آن، تومانی دیاباته (Toumani Diabate) خواننده آفریقایی عرب زبان، اقدام به خواندن آیه 57 سوره عنکبوت به صورت آهنگین می کند. این در حالیست که خواندن آیات قرآن با ساز و به صورت آهنگین، عملی حرام و گناهی بزرگ محسوب می شود.
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
هر انسانی مرگ را میچشد، سپس شما را بسوی ما بازمیگردانند.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
قبح شکنی از قرآن و ترویج آهنگین خواندن آن.
Zack and Wiki
در این بازی کودکانه!! موجوداتی شبیه به انسان های بدوی (یا میمون های انسان نما) وجود دارند که انجام اموری را عهده دار هستند. زمانی که بازیکن موفق به حل معمایی می شود، این موجودات شروع به شادی کرده و می گویند: الله اکبر!
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
قبح شکنی از ندای الله اکبر، نمایش مسلمانان به صورت انسان های بدوی (یا میمون های انسان نما).
توهین به کلمه الله
Guitar Hero III: Legends of Rock
در بازی Guitar Hero III: Legends of Rock کلمه الله به شکل اهانت آمیزی در زیر پای خواننده و نوازندگان نقش بسته است. اما نکته قابل توجه دیگر در مورد این بازی، وجود شیاطینی سم دار در میان نوازندگان است که با سم های خود روی کلمه الله قدم می زنند.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
قبح شکنی از کلمه الله و توهین به آن.
تخریب مسجد با خوک های درون آن!
Angry Birds
در یکی از مراحل بازی پرطرفدار پرندگان خشمگین (Angry Birds)، بازیکن باید به خوک هایی که درون مسجد پناه گرفته اند، حمله کند و آن ها را نابود سازد!
به سخره گرفتن جهنم!
Dante's Inferno
یکی دیگر از مصادیق توهین به مقدسات، به سخره گرفتن بهشت و جهنم است. در بازی Dante's Inferno که برداشتی از کتاب کفرآمیز دانته آلیگیری است، شخصیت دانته برای نجات روح معشوقه اش سفری به دوزخ، برزخ و بهشت آغاز می کند و در این راه با موجودات جهنمی درگیر می شود. در این بازی جهنم مکانی مادی توصیف می شود و بازیکن با قرار گرفتن در نقش دانته باید با موجودات شرور جهنم که قصد نگهداری او در این مکان را دارند، درگیر شود و پس از نابودی آن ها!! راه خود را به سمت بهشت هموار کند.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
در این بازی، جهنم مکانی مادی نمایش داده می شود که می توان از آن گریخت و خود را به بهشت رساند. این نوع دیدگاه دقیقاً بر خلاف آموزه های اسلام و سایر کتب آسمانی است.
توهین به مقدسات شیعیان
علاوه بر توهین به مقدسات مسلمانان، اهانت به مقدسات شیعیان نیز از دیگر اقدامات کفار در بازی های رایانه ای به شمار می رود. در برخی از بازی ها به شکلی زیرکانه در لایه های پنهانی و گاه به صورت بی پرده و علنی به مقدسات شیعیان اهانت شده است. به عنوان نمونه، می توان به بازی هایی چون قسمت اول Assassin’s Creed، بازی Undead Knights، نسخه های مختلف از بازی Prince of Persia: The Forgotten Sands و Saints Row: The Third اشاره کرد.
Assassin’s Creed
در این بازی شما در نقش یکی از قاتلین فرقه اسماعیلیه که قصد دارد با ترور برخی افراد سرشناس مسیحی و مسلمان از ادامه جنگ های صلیبی جلوگیری نماید، بازی می کنید. استفاده از نام حضرت علی (ع) در لوگوی پرچم این فرقه، تأکیدی بر شیعه بودن این گروه قاتل و خشن دارد.
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
نسبت دادن القابی چون تروریست و خشن به شیعیان (گر چه افراد این فرقه در زمان روایت داستان از لحاظ تاریخی مرتد هستند)، نمایش خشونت رهبر این گروه (شیعه) و در نهایت خیانت وی.
Undead Knights
داستان بازی روایتگر ماجرای زندگی سه شوالیه برجسته عضو انجمنی به نام House of Blood است. در حالیکه به نظر می رسید اوضاع برای اعضای این انجمن به خوبی در حال سپری شدن بود و روزهای خوبی برای آن ها پیش بینی می شد، ناگهان اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد. در یکی از روزها، پادشاه کرک گلادیز (Kirk Gladys) به تحریک همسر ظالمش فاطمه (Fatima)، مبنی بر کشف اسنادی از خیانت اعضای انجمن House of Blood و احتمال شورش آن ها علیه پادشاه، دستور قتل همه اعضای انجمن را صادر می نماید...
نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
در حالیکه داستان مربوط به کشور اسکاندیناوی است، اما از زنی به نام فاطمه در آن یاد می شود که با وجود اینکه در میان مردم به فاطمه مقدس معروف شده، اما بسیار ظالم و خونریز است. در این بازی نام مقدس فاطمه مورد هجوه قرار می گیرد و در ادامه به شجره طیبه نیز اهانت می شود.
Saints Row: The Third
در مورد این بازی که به "دسته مقدس ها" معروف است، تنها توجه شما را به تعداد افراد این گروه به اصطلاح مقدس و جنسیت آن ها جلب می کنم.
Prince of Persia: The Forgotten Sands
در این سری از بازی ها، شاهزاده فارس از افرادی کمک می گیرد که توجه به اسامی آن ها قابل تأمل است. در نسخه مربوط به کنسول Wii این بازی، جنی به نام زهرا راهنمایی شاهزاده را به عهده دارد و در نسخه Xbox 360 و PS3 جنی به نام راضیه که از قضا نگهبان آب ها نیز هست! با پرنس همکاری می نماید.
در نسخه Prince of Persia 2008 هم از نام فاطمه زهرا بارها و بارها در لوگوی بازی استفاده شده است. در مورد علت استفاده از این نام در لوگوی بازی، در زمان تحلیل این بازی توضیح کامل ارائه خواهد شد.
Tekken TAG Tournament 2
در یکی از زمینه های قابل دانلود این بازی به نام (Modern Oasis (Saudi Arabia ، نام مبارک "الله" در زیر پای بازیکن ها قرار داده شده است. همچنین کلیت زمین مبارزه، شبیه به طراحی و معماری ساختمان مسجد النبی کار شده است.
Call of Duty Modern Warfare 2
در یکی از نقشه های بخش چند نفره این بازی به نام Favela، حدیثی با مضمون «إنَّ اللهَ جَمِیلٌ، یُحِبُّ الجَمَالَ» ( به درستی که خداوند زیبا است و زیبایی را دوست می دارد)، از امام صادق (ع) دور قاب عکسی کار شده است که در تمام نقاط این مرحله، این قاب عکس ها درون دستشویی ها نصب شده اند!!
داستان بازی:
کریتوس فرزند نامشروع زئوس خدای خدایان است که در تمام طول قسمت اول بازی، از این امر بی خبر است. وی که از پدرش اطلاعی ندارد و به همین سبب در دوران کودکی مورد آزار و تمسخر همسالان قرار می گیرد، به آموزش های نظامی و جبران سرخوردگی های کودکی از این طریق رو می آورد.
در جوانی پهلوانی نام آور و فرماندهی قوی می شود. در یکی از جنگ ها که فرماندهی گروهی 50 نفره را بر عهده دارد، به نبرد با شرقیان بیابان نشین (بخوانید ایرانیان) می رود. کریتوس در شرف شکست و مرگ است که از خدای جنگ «اریس» کمک می خواهد. خدای جنگ نیز به ازای اعطای روح کریتوس، دو شمشیر از اعماق جهنم به وی می دهد که به وسیله آنها در جنگ پیروز می شود.
نماد شناسی:
اولین و مهمترین نماد به کار رفته در این بازی جعبه پاندورا می باشد که در بسیاری از بازی ها نیز به صورت نمادی از تابوت عهد حضور دارد.
دومین نماد نماد امگا می باشد که در آرم بازی و جایجای مراحل، بکار گرفته شده است. امگا آخرین حرف از الفبای یونانی است و در دیکشنری به معنای نهایت و فرجام نیز آمده است. همچنین امگا در انجیل صراحتاً در معنای فرجام در مقابل لفظ آغاز آمده است؛ بنابراین به نظر سازندگان این بازی قصد داشته اند تفکر فرجامین جهان را و احتمالاً تفکر آخرالزمانی را به ذهن مخاطب القا کند.
همچنین نمادهای دیگری همچون خط قرمزی که بر چشم چپ کریتوس نمایان است، مبارزه با هیولاهایی تک چشم، وجود مارهایی بر سردر ورودی های تالارها، وجود ابلیسک در مراحل گوناگون و ... هر لحظه نمادهای ماسونی را در ذهن مخاطب زنده می کند.طرح های اسلیمی ایرانی نیز گاه گاهی در مراحل مقرهای دشمنان کریتوس استفاده شده است که مخاطب را ناخودآگاه به سمت اسلام ستیزی رهنمون می شود.
و در نهایت لازم است اشاره کنیم که بازی خدای جنگ آنقدر در جهان طرفدار پیدا کرده است که مانند تمام بازی ها و فیلم های مشهور، لوازم جانبیش در بازار به وفور یافت می شود، اما آنچه که از شهرت فراوان این بازی خبر می دهد شایعات مربوط به ساخت فیلم مربوط به این بازی است، البته هنوز خبری در رابطه با زمان انتشار این فیلم گفته نشده، اما همین مطلب محبوبیت این بازی را نشان می دهد
سال پیش بود که شرکت بازی سازی یوبی سافت امتیاز بازی ناشناسی به نام Prince of Persia را از خالق آن جردن مکنر خریداری کرد. عنوانی که بر اساس کتاب “الف للیله و لیله” یا به زبان پارسی “هزار و یک شب” نوشته شده بود. در سال 2003 بود که یوبی سافت در سبک اکشن ماجراجویی انقلابی به پا کرد و بدین گونه بود که اولین بازی از سری بازی های Prince of Persia منتشر شد. اماتمام این کارها برای خراب کردن وجه ی ایران باستان و نسل پارسی و ایرانی است.
در ابتدای بازی پرنس او پرشیا 5 میبینیم سربازانیکه میخواهند حمله کنند به زبان فارسی صحبت میکنند .
حتی در بخشی از بازی سربازان ایرانی را که در حال فکر کردن به غارت جواهرات هستند را به زبان فارسی ترجمه کرده اند.
نکته ی بسیار خنده دار این است که خود شاهزاده که ایرانی است به زبان انگلیسی صحبت میکند در صورتی که غول های بازی به فارسی روان حرف میزنند . در خصوص آثار باستانی و نقشهای برجسته حکاکیشده بر روی سنگ نیز میتوان گفت در ایران باستان، به ویژه در دوران هخامنشی، نقش برجسته شیر بالدار وجود دارد.
ادامه ی نقد را در ادامه ی مطلب بخوانید...
نکته قابل توجه دیگر این است که در بازینامه اصلی، محل ورودی به شهر اجنه درست زیر مکانی قرار دارد که مقبره سلیمان در آنجاست، و بر روی دیواره و مقبره سلیمان، ظاهراً نوشتههایی با خط میخی حکاکی شده است. بر اساس منابع تاریخی، مرکز حکومت حضرت سلیمان در شهر بیتالمقدس و یا اورشلیم قرار دارد و این در حالی است که سندی دال بر وجود مجسمههای هخامنشی یا خط میخی در این محل وجود ندارد. از این رو، یا سازندگان بازی میخواهند نشان دهند که آثار باستانی دوران هخامنشی مربوط به ایرانیان نیست و یا این که برخی آثار را به ایرانیان نسبت دهند.
در بازی Prince of Persia 4 شخصیت کنترل شونده مدام از ارتفاع سقوط کرده یا در خطر مرگباری می افتد که شاهزاده خانوم " الیکا " با جادو ( به گفته ی همین شخصیت ها در بازی) او را با گرفتن دست راستش
نجات می دهد .
روی دست راست الیکا تک چشم وجود دارد . که وقتی دست شما را میگیرد از روبه رو دیده میشود و چشم دست راست ، سمت چپ می افتد.
عکس زیر مربوط به قسمتی از بازی شاهزاده پارسی 3 هست یک جایی شبیه فاضلاب که هیولا هایی با تبر به مقابله با پرنس می شتابند. متنی شبیه به این دربازی مگر در فاضلاب ندیدم. این نوشته ها شبیه آیات قرآن نیست؟
در نسخه Prince of Persia 2008 هم از نام فاطمه زهرا بارها و بارها در لوگوی بازی استفاده شده است.
این هم الگوی قرار گرفتن یک دست بالا و یک دست پایین در شخصیت دارک پرنس که در عکس بز بافومت دیده میشود.
پس از پایان این توضیحات باید بگویم این بازی در سال 2009 به عنوان پر فروش ترین بازی سال انتخاب شد.
به راستی کودکان ما چه می بینند و سرگرمی های آنان چیست ؟
والدین چه موضعی دارند ؟
آیا به تبلت ها ،موبایلها،لب تاب های فرزندانمان توجه داریم ؟
جنگ نرم یعنی این ببینید چطوری با ناخود آگاه ما بازی میکنند!!!؟
خراب کردن مسجد توسط پرندگان خشمگین
به نام حضرت علی علیه السلام در لوگوی این بازی توجه کنید!!!!؟
بازی کالاف دیوتی حدیثی از امام صادق علیه السلام رو درقاب عکس کار کرده است
به محل نصب تابلو دقت کنید!!!!!!؟
استفاده از درب کعبـــــــــــــــه در چند نقطه ی این بازی
استفاده از کلمه اللـــــــــــــــــــــــــــــــه در کف زمین این بازی
به سم کارکتر ها توجه کنید
نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که با زیرکی در این بازی کار شده
این بار در بازی اویل (Evil) قرآنی که در اتاق یکی از روسای گروه تروریست وجود دارد
به کلمه ی اللــــــــــــــــــــــــــــــــــه زیر پای شخصیت ها توجه کنید
شباهت کفپوش با کفپوش مسجدالنبی
شباهت طراحی بنا با مسجدالنبی
موجوداتی که پس از حل معما الله اکبــــــــــــــــــــــــــر می گویند
وباز هم کلمه ی اللــــــــــــــــــــــــــــــه در این بازی به وفور یافت میشود
استفاده از درب مسجدالنبی در بازی!!!!؟
حالا به نظر شما بازهم باید بشینیم و فقط دفاع کنیم؟!! همیشه گفتند بهترین دفاع حمله است پس بیاین با تکیه بر تعالیم اهل بیت علیهم السلام و قرآن کریم دست تو دست هم بذاریم و اطلاعات خودمون رو زیاد کنیم و حواسمون باشه مثل دوران حضرت سلیمان علیه السلام شیطان با همه قوای خودش به جنگ با دین که فقط حقیقت تشیع و ائمه معصومین علیهم السلامه اومده...
پس ما باید جای شیعه شناسنامه ای بودن شیعه اعتقادی باشیم و روز به روز به کار و تحقیق و برنامه ریزی و جذب حداکثری فکر کنیم همان چیزی که مقام معظم رهبری بارها تو سخنانشون تاکید کردند...
و برنامه سازان نسبت به تولید بازی هایی که اعتقادات پوچ دشمنان را مورد حمله قرار می دهد اقدام کنند
و همچنین بنیاد ملی بازیهای رایانه ای | وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم بیکار ننشیند