بعد از شکست های پی در پی امریکا در جبهه های مختلف سیاسی، آشوب و... وی از راهی دیگر قصد ضربه زدن به کشور عزیزمان جمهوری اسلامی ایران را دارد؛ آن هم با ساخت یک بازی کاملا ضد ایرانی به نام BATTLE FIELD 3 . ( تروسیسم خواندن ایران، متهم کردن ایران به داشتن سلاح هسته ای و استفاده از آن ، انتخاب چهره های خشن و بی رحم برای شخصیت های ایرانی این بازی و...)
داستان کلی این بازی بر این اساس است که ایران توسط نیروهایی به اسم PLR که محل فعالیت های آنان در عراق و ایران است که میتواند نمادی از گروه پژاک باشد مورد حمله قرار میگیرد. این گروه ایران را به تصرق خود در می آوردند . درضمن دراین عکسها می توانید تصاویر برج میلاد در تهران و هتلی در تهران را مشاهده کنید که این ها بدان معنی است که در بازی، امریکا به ایران حمله کرده و تا تهران هم پیش آمده .
در این بازی سعی شده تا ایرانی ها را افرادی خشن و ضد حقوق بشر نشان بدهند ، به طوری که که سربازان ایرانی در آن از الفاظ بسیار بدی استفاده میکنند .
و باز هم در این بازی سعی بر گنجادند علامات شیطان پرستی شده که در فیلم زیر به آشکارا به آن پرداخته .
یکی دیگر از نکات این بازی حمله هسته ای ایران به پاریس و آمریکا است که این بمبها در بانکی که نماد بانک مرکزی است پیدا میشود که سعی دارد بانک های ایران را به بمب هسته ای ربط دهد .
در مورد تصاویر زیر نیز خودتان قضاوت کنید.
و در آخر امید وارم ما به جایی برسیم که بتوان با این بازی مقابله کنیم و نه تنها با این بازی با تمام روش های جنگ نرم .
شرکت اکتیویژن بهتازگی جزییات جدیدی از محتوای دانلودی جدید بازیهای Call of Duty: Infinite Warfare و Modern Warfare Remastered منتشر کرده است. این محتوای دانلودی ویژه کریسمس میباشد.
به مناسبت نزدیکی به کریسمس این محتوای دانلودی شامل آیتمهای بسیار ویژهای میباشد. آن دسته از بازیکنانی که بازی Call of Duty: Black Ops III را از قبل تجربه کرده و بازی Infinite Warfare را نیز خریداری کرده باشند، به آنها یک نسخه جدید و ویژه از اسلحه Hailstorm pistol تعلق میگیرد. این اسلحه در هر بار شلیک سه گلوله را به سمت حریفان رها میکند و دارای دو قابلیت مجزا است. اولین قابلیت با نام گردباد ( Whirlwind ) شناخته میشود بدین صورت که سرعت شلیک گلوله اسلحه را افزایش میدهد اما باعث سختی کنترل نشانه شما بعد از تیراندازی میشود، قابلیت دوم با نام تمرکز ( Focus ) شناخته میشود، بدین صورت که در موقع نشانه گیری نوسان اسلحه شما را کاهش میدهد. در قسمت زیر تصویر این اسلحه را میتوانید مشاهده کنید:
در این محتوای دانلودی شاهد اضافه شدن یک تم جدید به نقشه Genesis میباشیم که بدین ترتیب این نقشه با نام Genesis Holiday شناخته خواهد شد.
یکی دیگر از برنامههای ویژه شرکت اکتیویژن به مناسبت کریسمس اضافه شدن نقشهها و حالتهای جدید به بازی Modern Warfare Remastered میباشد. بنابر اعلام سازندگان قرار است ۶ نقشه بازسازی شده نسخه اصلی به بازی اضافه شود ( Bloc ،Countdown ،Pipeline ،Showdown Strike و Wet Work ) بدین ترتیب تعداد نقشههای بازی به ۱۶ میرسد. این نقشهها در تاریه ۱۳ ماه دسامبر برای بازی منتشر میشود، عرضه دو حالت Hardpoint و Gun Game نیز در این تاریخ صورت میگیرد.
قرار است به زودی نقشه جدیدی با نام Winter Crash به بازی Modern Warfare Remastered اضافه شود، بازیکنان از تاریخ ۲۰ ماه دسامبر به این نقشه دسترسی پیدا خواهند کرد و تا پایان تعطیلات میتوانند از آن استفاده کنند. در قسمت زیر تصویر این نقشه را میتوانید مشاهده کنید:
شرکت اکتیویژن در حال آماده سازی یک شرایط ویژه برای دارندگان بازی Infinite Warfare با نام ۱۲ Days of Winter میباشد که علاقهمندان در این رویداد میتوانند به آیتمهای ویژه مخصوص کریسمس دسترسی پیدا کنند. این شرایط ویژه از تاریخ ۲۱ ماه دسامبر شروع میشود و در تاریخ ۲۱ ماه ژانویه پایان میپذیرد.
استودیو والو (Valve Corporation)، واژهها در وصف تو بسیار میگویند! تمامی بازیبازان و یا حداقل بسیاری از آنها، با عناوین این سازنده تاریخساز، زندگی کردهاند. از مجموعه مشهور و به یادماندنی آن Counter-Strike گرفته تا سری Half Life، همه و همه بخشی از خاطرات بازیبازان بوده و چه ساعات لذت بخش و غیر قابل توصیفی را از تجربه عناوین استودیو والو (Valve Corporation) سپری کردهایم. والو در ۱۶ نوامبر سال ۲۰۰۴، برابر با ۲۶ آبان ۱۳۸۳ با توسعه یک اثر فراموش نشدنی به نام Half Life 2، طرفداران را شیفته خود کرده و شیفتگان و طرفداران زیادی برای این سری دست و پا کرد. بعد از آن با انتشار عناوینی همچون Portal ،Day of Defeat: Source و Devil May Cry 4 به همراه کپکام (CapCom) را شاهد بودیم. در آن زمان، بازار شایعه پراکنی داغ بوده و استودیو والو (Valve Corporation) شایعه ساخت یک عنوان زامبیمحور و شوتر اول شخص را به صورت رسمی تائید کرد. سرانجام در ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸، برابر با ۲۷ آبان ۱۳۸۷، عنوان Left 4 Dead منتشر شد. Left 4 Dead یعنی نبرد زامبیها با بازماندگان، عطر خون و جسد و هیولاهای خطرناکش که هر کدام به هر صورت، زهرشان را بر روی شما خواهند ریخت. یکی سنگهای غول پیکر پرتاب کرده و دیگری با زبان طویلش، شما را گرافتار میکند. عنوانی که جوایز زیادی را اعم از بهترین بازی چند نفره و بازی کامپیوتر در مراسم سالانه Spike-Tv، بهترین صداگذاری و بازی شوتر برای کامپیوتر، بهترین بازی کامپیوتر و ایکس باکس ۳۶۰ در سال ۲۰۰۸ توسط سایت IGN و … را درو کرده است. رویارویی با زامبیها، آن هم در مراحلی که هر کدام ویژگی خاصی دارند، این بازی را به یکی از بهترین عناوین سال ۲۰۰۸ بدل کرده و خشونت بسیاری بالای Left 4 Dead، علاقهمندان را جذب خود میکند. یک دموی کوتاه و محدود در آغاز Left 4 Dead وجود داشته که شما را با شخصیتهای قابل بازی آشنا کرده و حال و روز پریشان آنها در نبرد با زامبیهای وحشی را نشان میدهد. شکست دادن آن همه زامبی و هیولاهای متعدد، یک کوه اراده و روحیهای شکست ناپذیر میطلبد. در ادامه، با گیمفا همراه باشید تا بازی Left 4 dead را زیر ذرهبین برده و آن را بررسی کنیم.
به ترتیب از راست به چپ، لوییس (Louis)، فرانسیس (Francis)، بیل (Bill) و زویی (Zoey)، شخصیتهای قابل بازی هستند.
همه چیز از شیوع یک بیماری ویروسی در شهر لوس آنجلس (Los Angeles) آغاز میشود. مردم با مبتلا شدن به این ویروس، به انواع زامبیهای بزرگ و کوچک تبدیل شده و ممکن است این بیماری آن قدر در بدن عدهای از بیماران اثر بدی داشته باشد، که بعضاً ابعاد بزرگتری نسبت به زامبیهای عادی پیدا میکنند. داستان بازی در عین آن که ساده روایت میشود، از سویی نافهموم و گنگ به نظر میرسد. چگونه همه مردم آلوده به این ویروس شده و تبدیل به زامبی شدهاند؛ اما چهار نفر زنده مانده و برای بقا میجنگند؟ آیا پادزهری وجود داشته که ویروس در بدن آنها نابود شده، یا به کل مبتلا نشدهاند که چنین چیزی امکان پذیر نیست. جوابی برای این سوال، حتی با تجربه Left 4 Dead پیدا نخواهد شد و علت آن مشخص نیست.
قصد اسپویل داستان و یا تعریف مراحل را نداشته و ندارم؛ اما هدف شما فقط یک چیز است، در میدان کارزار به نبرد با زامبیها پرداخته تا در نهایت با یک وسیله نقلیه پا به فرار بگذارید. سلیس و ساده بگویم، داستان Left 4 Dead آن قدر کلیشهای است که به واسطه گیمپلی در این بازی پیشروی میکنید. در چنین عناوینی، ما از سازندگان انتظار داستان فوق العادهای نداریم؛ اما حداقل کاری که در بخش داستانی از دست آنها بر مییاید، ایجاد محتوای داستانی هر چند متوسط است. پس در مراحل بازی، شما باید یک هدف کلی را در نظر گرفته و پیشروی کنید. پایان بازی هم به نوبه خود سوالاتی در ذهن ما پدید آورده که به کجا چنین شتابان؟ جالب است بدانید که حتی در اواسط بازی هم نکتهای از داستان دستگیرتان نمیشود. شما فقط بکشید تا کشته نشوید! تنها با همین نقد و بررسیها روند کلی داستان را متوجه خواهید شده و نه چیز دیگر. تعجب ما این جا است که هیچ تعریفی از داستان Left 4 Dead حتی در دمو یا مراحل نشده و شما سردرگم در مراحل تکراری و پیش پا افتاده بازی رها خواهید شد. داستان بازی آن چنان قانع کننده نبوده و پرونده بخش داستانی را میبندیم.
به قتل رساندن زامبیها، با اسلحه وینچستر (Winchester) و یک موزیک با سبک و سیاق راک، میتواند لذت خاصی به همراه داشته باشد.
مطمئناً یک دیالوگ از طریق بیسیم، چنان تن شما را در بازی میلرزاند که در هیچ عنوانی دیگری این حس را تحربه نکرده باشید.
بعد از این پیغام، زامبیها به صورت دسته جمعی به شما حملهور شده و به روشهای مختلف سعی میکنند تا شما را به قتل برسانند. Left 4 Dead، شاید در سبک وحشت و بقا شما را قانع نکند؛ اما، میشود به عنوان یک شوتر اول شخص روی آن حساب کرد. چهار شخصیت اصلی Left 4 Dead که نام بازی به آنها اشاره دارد (۴ بازمانده)، به نامهای لوییس (Louis)، فرانسیس (Francis)، بیل (Bill) و زویی (Zoey)، برتری خاصی نسبت یه یکدیگر نداشته و از نظر کارایی و مقاومت عیناً شبیه به هم عمل میکنند. گول هیکل فرانسیس را نخورید! وی با زویی که تنها شخصیت مونث بازی است، هیچ تفاوتی در زورِ بازو ندارد! کاملاً مانند هم عمل میکنند و هیچ کدام از دیگری برتر نبوده و یکی از نکات منفی بازی به شمار میآید.
شما میتوانید در هر دو گروه انسانهای عادی و آلوده در چارچوب حالت Versus، به رقابت بپردازید. کاربران تحت شبکه، با این قابلیت آشنایی کاملی دارند و از تجربه آن لذت میبرند. تجربه بازی در قالب یک انسان آلوده به این ویروس شیطانی، لذت غیر قابل وصفی به همراه داشته و این قابلیت عالی طراحی شده است. فیلم «طلوع مردگان» (Dawn of the Dead) را تماشا کردهاید؟ ایده بازی Left 4 Dead از این دسته فیلمها گرفته شده است. یعنی یک هدف کلی و گریختن از مهلکه و پناه بردن به امنترین مکان و در نهایت، پایانی خوشایند، که شاید با از دست دادن یکی از شخصیتهای بازی و پیغام “روحش شاد” توسط سازندگان رقم بخورد و به سرنوشتی تلخ بدل شده و با یک هلیکوپتر یا هواپیما از میان دریای زامبی و هیولاهای خوفانگیز پا به فرار بگذارید.
با کمک سورس انجین (Source Engine)، عنوان Left 4 Dead، به اهداف والای خود، دست پیدا کرد. این تصویر، مربوط به یک ماد گرافیکی از بازی است.
انسانهای آلوده یا به اختصار زامبیهای بازی به چند دسته تقسیم بندی میشوند. The Hord ،The Boomer ،The Smoker ،The Hunter ،The Witch و خطرناکترین آنها The Tank! بالعکس انسانهای عادی، زامبیها یا همان انسانهای آلوده به ویروس، هر کدام ویژگی خاص و قابلیت مختص به خود را دارند. برای مثال The Hunter جهش میکند و اگر شما را پهن بر زمین کند، میتواند بسیاری از نوار سلامتی شما را خالی کرده و با آن چنگالهای تیزش شما را به قتل برساند. زبان طویل The Smoker هم قادر است هر موجودی را کشان کشان بر روی زمین آن قدر فشار دهد تا نفسش بند آمده و کشته شود. The Witch دختری به ظاهر معصوم و بیگناه است که در مکانهای تاریک نشسته و صدای ناله و گریههایش دل هر موجودی را میلرزاند. اما کافی است صدایی هر چند ضعیف از شما به گوش وی برسد یا چراغ قوهتان روی چهره او بیافتد، از زمین برخاسته و با چنگال تیز و ترسناکش، نیمی از نوار سلامتی شما را به باد میدهد. The Boomer ضعیفترین انسان آلوده بازی است که تنها با یک گلوله منفجر میشود و محتویات دل و رودهاش نصیب شما شده و زامبیهای عادی هم از فرصت استفاده کرده و به شما حملهور میشوند. در این مواقع، صفحه مانیتور رنگ سبز لجنی را به خود خواهد گرفت و شما حیران به این طرف و آن طرف باید از معظلی به نام زامبیهای عادی خلاص شوید. Infected، دسته زامبیهای عادی هستند. قدرت یا ویژگی خاصی ندارند؛ اما همانند مورچهها عمل میکنند. اگر دسته جمعی حمله کنند، مقداری کار شما سخت خواهد شد. اما میرسیم به خطرناک و قدرتمندترین انسان آلوده بازی، The Tank. همانند اسمش باابهت است. در زمانهایی خاص، ناگهان صدای خرخرهای او را شنیده و با یک نعره گوشخراش و سرعت بالایش، سنگهای غول پیکر را به شما پرتاب کرده و یا خود، افتخار حضور در نبرد را به ما داده و چنان خودنمایی میکند که نگویید و نپرسید! کشتن او کمی زمانبر است. به هر حال، The Tank، پرچمدار انسانهای آلوده عنوان Left 4 Dead بوده و مانند انسانهای عادی، هوش، ذکاوتش و مهمتر جثه بزرگش، دردسرساز است.
کمبود اسلحه در بازی موج میزند. نه تنوعی در اسلحهها وجود دارد و نه در مراحل، شاهد فراوانی آنها هستیم. اسلحههای بازی Left 4 Dead را تعداد کمی تشکیل میدهند؛ اما خوشبختانه باید اعلام کنیم، عالی طراحی شدهاند. هر کدام قابلیت خود را داشته و کارایی به خصوصی دارند. نام برن آنها فقط باعث درازای مقاله میشود و تنها به کارکرد آنها اشاره کوتاهی میکنیم. در ابتدای مراحل، اسلحه خود را انتخاب کرده و تا حدودی پیشروی میکنید که در اواسط مرحله، مجدد اسلحههایی بر روی زمین، اتاق، فروشگاه یا حتی در وسایل نقلیه وجود داشته که میتوانید به اصطلاح تجدید قوا کنید. بمبها هم در بعضی مواقع تنها راه نجات شما هستند. چند نوع بمب در بازی وجود دارد که هر کدام کارکرد متفاوتی دارند. برای مثال، یکی با انعکاس صوتی خود، باعث عصبانیت زامبیها شده و آنها را جذب خود کرده و در نهایت منفجر میشود و ما فقط شاهد پرتاب شدن دست و پا و اعضای بدن انسان هستیم. در Left 4 Dead، یکی از شروط برد و به پایان رساندن یک مرحله، همکاری بیچون و چرا بین شخصیتهای بازی است. برای مثال، شما وقتی از پنجره ساختمانی آویزان شده یا در صورت مصدومیت پهن در زمین باشید، این یاران شما هستند که شما را نجات داده و یا برای فداکاری و از خود گذشتگی بسته سلامتی خود را به شما اهدا میکنند یا از سقوط احتمالی بر روی لبههای ساختمانها، نجاتتان میدهند. زمانی که در اثر مصدومیت پهن بر زمین شده و در انتظار یاری یکی از دوستانتان هستید، تنها یک سلاح میتواند کمکیار شما باشد، آن هم اسلحه کمری یا به اصطلاح کلت کمری است. این نکات، تنها در کسری از ثانیه اتفاق افتاده و بر جذابیت و تنش بازی تحت شبکه یا حالت تک نفره میافزاید.
هوش مصنوعی دشمنان در سطح بالایی قرار داشته و در بعضی مواقع بسیار زیرکانه عمل میکنند. برای مثال، مینیباسها، زمانی که عدهای زامبی به شما حملهور میشوند، از فرصت استفاده کرده و تا میتوانند شما را آزار میدهند. بالعکس، زمانی که زامبیها را به قتل رسانده یا انسانهای آلوده شما را مورد هجوم قرار نمیدهند، آنها هم فرار را به قرار ترجیح داده و به صورت مضحکی، به مکانی پناه برده تا موقعیت مناسبی پیش آمده و به طرز ناگهانی، شما را غافلگیر کنند.
اخباری در خصوص انتشار نسخه سوم Left 4 Dead، به گوش میرسد. اگر چنین شایعهای به وقوع بپوندد، همه گیمفاییها را به صرف چای و شیرینی دعوت میکنم “خنده”.
فیلتر نویز (Noise) مخصوص بازیهای سبک وحشت و بقا، Left 4 Dead را هر چه سینماییتر کرده و این عنوان را فیلمگونه جلوه داده است. گر چه تصور میکنید بازی با مشکلاتی از قبیل افت فریم دست و پنجه نرم میکند؛ اما سازندگان، به عمد چنین نکتهای را اجرا کرده و چنین فیلترهایی را افزودند. نوشتههای بر روی دیوارها، صحنههای سینماتیک پایانی و طراحی محیط بازی، همگی شامل این فیلترها خواهند شد و طراحی آنها، تحسین برانگیز است. این مکانها، در واقع، بازیباز را به تنگناهراسی یا کلاستروفوبیا دچار کرده و سازندگان به اضطراب آنها افزوده و دچار اختلالی مانند ترس از گرفتاری و گیرکردن در محیط و مکانهای بسته میشوند. اگر عنوان F.E.A.R یا سری Half Life را تجربه کرده باشید، متوجه خواهید شد که مکانهای بازی Left 4 Dead تا چه مقدار شبیه محیطهای این عناوین است. محیطهای بسته اعم از اتاق، خانههای کوچک و کانتینرها به نحو احسن طراحی شده و شباهت بسیاری از نظر طراحی مکان و محیطهای، میان Left 4 Dead و عنوان F.E.A.R وجود دارد. فیلترهای به کار رفته در بازی هم در زمانی که سپری شده، امتحان خود را در عنوان Half Life پس داده و کارشان را خوب بلدند. پس جای تردیدی باقی نیست و در این قسمت، سازندگان عالی عمل کردهاند.
نکته قابل توجه اینجا است که چرا اجساد زامبیها بعد از مدتی محو شده و هیچ اثری از آنها باقی نمیماند؟ با اصطلاح Blood & Gore آشنایی دارید؟ این اصطلاح، همانطور که از نامش پیدا است، خونریزی و خونپاشی انسانهای آلوده را به بهترین شکل ممکن جلوه داده و به یقین از دیدن چنین صحنههای خشونت آمیزی در بازی لذت خواهید برد. محو شدن جنازه انسانهای آلوده، قطعاً یک مشکل فنی نبوده و برای اثبات فریمریت و اطمینان از بخش آنلاین، این اجساد پس از مدتی ناپدید میشوند. ظاهراً، پس از مدتی، هیچ جسدی بر روی زمین باقی نماند که در نوبه خود جالب است. سورس انجین (Source Engine)، وظیفه خود را به درستی انجام داده و به خصوص در قسمتهایی همانند منفجر شدن ماشینها، پمپ بنزین و … خودنمایی میکند. تاثیر گلولهها بر روی انسانهای آلوده دیدنی بوده و هر قسمتی از بدن آنها شلیک کنید، مشاهده میکنید که همان قسمت به هوا پرتاب میشود. برای مثال، اگر شما به دست آنها شلیک کنید، اولاً آن قسمت قطع شده و دوماً به طرز جالبی به هوا پرتاب میشود که هیجان شما را در بر خواهد داشت. گر چه این قابلیت، امروزه نکته جدیدی محسوب نمیشود؛ اما در سال ۲۰۰۸، قطعاً بیهمتا بوده است.
صداگذاری بینقص کار شده؛ اما شخصیتها ارتباط خاصی با یکدیگر برقرار نمیکنند. بمب پرتاب میکنم، خشابم را عوض خواهم کرد و از این دست دیالوگهای تکراری، در بازی فراوان است. این ارتباط سرد و بیروح، به یقین، شما را در این بخش دلسرد میکند. دیالوگها بینقص کار شدهاند، کاملاًَ درست؛ اما کمبود محبت در روابط آنها موج میزند. این بخش کمی چاشنی عواطف و احساسات بیشتری نیاز داشته و متاسفانه سازندگان، چنین نکتهای را نادیده گرفتهاند. در هر محیط، یک موسیقی هیجان انگیز وجود داشته که در حقیقت، سعی در القای ترس به شما دارند. صداگذاری اسلحهها در سطح بالایی کار شده و از این نظر، هیچ ایرادی بر Left 4 Dead و سازندگان وارد نیست.
عنوان Left 4 Dead، با تمام کم و کاستیهایش، در قلب بازیبازان، جایگاه ویژهای داشته و دارد. داستان آبکی و کلیشهای، نبود تفاوت از نظر ویژگی و قابلیت در شخصیتهای قابل بازی، دیالوگهای سرد و بیروح و تنوع کم اسلحهها، تمامی نکات منفی بازی بوده که از محبوبیت این عنوان در میان بازیبازان نکاسته است و Left 4 Dead، هنوز هم به معدنی از خاطرات شیرین ما معروف است. هنوز یادم نمیرود که وقتی مدرسهمان تعطیل میشد، با دوستانم به گیمنت رفته و بحث آن که چه کسی انسان آلوده باشد و دیگری انسان عادی، بسیار لذت بخش بوده و هیچ زمانی آن را از یاد نخواهم برد. Left 4 Dead یک بازی آنلاین است و تجربه گروهی آن هزاران برابر بخش تکنفره ارزش داشته و بیشک و شبهه، ارزش خرید نسخه اوریجنال را حداقل برای تجدید خاطرات، خواهد داشت. این بازی، یکی از بهترین عناوین سال ۲۰۰۸ لقب گرقته و نوآوری و خلاقیتی که برای این بازی در نظر گرفته شده بود، در آن زمان کمیاب بوده و کمتر عنوانی پیدا میشد که چنین ویژگی و قابلیتهای مخصوصی در خود جای ده
لیست پرفروشترین عناوین فیزیکی بریتانیا در هفته گذشته منتشر شد. این لیست شامل پرفروشترین بازیهای پلتفرم پلی استیشن ۴، اکس باکس وان و رایانههای شخصی است.
عنوان Call of Duty: Black Ops III دوباره رتبه نخست بریتانیا را با افزایش ۱۱ درصدی فروش خود بدست آورد. این نهمین باریست که Call of Duty: Black Ops III رتبه اول را داراست. Lego Marvel Avengers نیز با کاهش ۴۱ درصدی فروش خود به رتبه دوم نزول پیدا کرد. عنوان Naruto Shippuden: Ultimate Ninja Storm 4 نیز برای اولین بار برروی دو کنسول نسل هشتمی اکس باکس و و پلی استیشن منتشر شد و توانست رتبه سوم را کسب کند. عنوان Assassin’s Creed: Syndicate نیز با توجه به تخفیفات ویژه خرده فروشان از رتبه بیستم به رتبه نهم صعود نمود. بازی جدید Digimon Story: Cyber Sleuth نیز در اولین هفته انتشار خود در رتبه یازدهم فرود آمد. در رتبه بیستم، عنوان انحصاری کامپیوترهای شخصی یعنی XCom 2 وجود دارد. همچنین در رتبه 34 نیز شاهد ورود Gravity Rush Remastered هستیم.
در ادامه میتوانید لیست کامل پرفروشترین عناوین این هفته بریتانیا را مشاهده کنید.
اگر تا به حال هیچ یک از بازی های خاص و متفاوت آقای دیوید کیج را تجربه نکرده اید ، الان و در این فصل تقریبا راکد بازی های رایانه ای ،بهترین زمان است تا با یکی از بازی های عالی او آشنا شویم و منتظر بازی بعدی او بمانیم .بدون شک آقای Davia de Gruttola یا همان دیوید کیج خودمان را می توان جزو برترین و خلاق ترین بازی سازان حال حاضر جهان دانست که او را با بازی های متفاوت و بسیار سینمایی اش می شناسیم .دیوید کیج با کارگردانی ، طراحی و نویسندگی بازینامه بازی های خود نشان داده است که چقدر در این عرصه مهارت دارد و هر کدام از ساخته هایش عناوین بسیار عالی ای هستند . او در ساخت بازی هایش سعی کرده تا هر چه بیشتر بازی های ویدئویی را به هنر هفتم ، سینما نزدیک تر کند و داستان ها و موضوع مورد نظرش را در قالب یک بازی ای به مخاطب خود تحویل می دهد که چیزی کم تر از یک فیلم سینمایی ندارد .
بازی جدید او که Beyond : Two Souls نام دارد و موضوع اصلی اش موضوعی ماورایی است که بیشتر از اینکه شبیه بازی قبلی اش یعنی Heavy Rain باشد ، شباهت بسیار زیادی به بازی دیگرش یعنی Fahrenheit ( فارنهایت ) دارد . قهرمان هر دو بازی قدرتی ماورایی درخود دارند که بعد ها متوجه این قدرت می شوند و خالی از لطف نیست که قبل از تجربه Beyond یک نگاهی هم به این اولین بازی با سبک دیوید کیج داشته باشیم .
نام : ( Fahrenheit ( Indigo Prophecy
سازنده : Quantic Dream
ناشر : Atari
سبک : اکشن ماجرایی – درام تعاملی
پلتفرم : PC و PS2 و Xbox
تاریخ انتشار : September ۲۰۰۵
بازی فارنهایت دومین بازی دیوید کیج بعد از Omikron The Nomad Soul محسوب می شود که در سال ۲۰۰۵ عرضه شده است . این بازی در آمریکای شمالی به دلیل عرضه یک فیلم با نام Fahrenheit 9/11 در نزدیکی زمان عرضه بازی ، با نام Indigo Prophecy عرضه شد که در آن تغییراتی هم وجود داشت . به عنوان مثال بعضی از صحنه های نا مناسب بازی حذف شده بودند تا بازی بتواند درجه سنی M یا همان بزرگسال را کسب کند .
قاتلی که مجرم نیست !
شخصیت اصلی بازی Lucas Kane ، یک مهندس کامپیوتر است که در یک بانک کار می کند . در یک شب برفی در دستشویی یک رستوران او مرتکب یک قتل می شود ولی بعد از انجام آن تازه می فهمد که چه کاری را انجام داده است و اوکه نمی داند برای چه این کار را کرده ، سریعا از محل حادثه فرار می کند . بعد از او پلیسی که داخل رستوران مشغول قهوه خوردن بود ، به داخل دستشویی می رود و بعد از آن است که پلیس ها هم متوجه این جنایت می شوند .
دقایقی بعد Carla Valenti و Tyler Miles دو مامور پلیس شهر به محل حادثه می آیند و با بررسی صحنه قتل تصور می کنند با یک قتلی معمولی روبرو هستند و از آنجا فقط یک کتاب اثر شکسپیر پیدا می کنند . لوکاس که بعد از آن به خانه خود رفته بود ، با یک کابوس از خواب بیدار می شود و فکر می کند که تمام صحنه ی جرم فقط یک خواب بوده ، ولی بعد از دیدن دست های خود و زخم هایی که او قبل از کشتن آن مرد ، با چاقو بر روی دستان خود بر جای گذاشته ، متوجه می شود که آن ها فقط یک کابوس نبوده و اتفاقاتی بوده اند که در حقیقت برایش اتفاق افتاده اند .
لوکاس هر روز کابوس های زیادی می بیند و همیشه چهره مقتول در ذهنش وجود دارد و تبدیل به عذابی برای او شده است . او برای رهایی از این کابوس ها تصمیم می گیرد از تنها عضو باقیمانده خانواده اش یعنی Markus Kane ، برادرش که یک کشیش است ، کمک بگیرد .لوکاس به دیدن مارکوس می رود و از قتل و ناخواسته بودن آن و دیدن تصاویر نامفهوم در زمان کشتن مرد برای او گفت و مارکوس هم به او Agatha ، پیر زنی نابینا را معرفی کرد و لوکاس برای گرفتن جواب هایش به سراغ او رفت و متوجه شد …
داستان فارنهایت آن قدر جزئیات و ریزه کاری دارد که توصیف یا تعریف آن کار بسیار بسیار مشکلی است و من نیز سعی نمی کنم آن را به طور کامل اسپویل کنم .
دیوید کیج در این بازی نشان داد که چگونه می توان یک داستان را با چند زاویه دید و برداشت تعریف کرد بطوریکه به پیکره ی اصلی داستان ضربه ای نخورد و حتی این نوع روایت به نوعی جذابیت اصلی بازی شود . به عنوان مثال در همان اولین سکانس های بازی شما نقش لوکاس را بازی می کنید که فردی را که نمی شناخته ، کشته است و فردی بی گناه جلوه می کند و باید سعی کنید آثار جرم را پاک کنید . ولی همان سکانس را این بار در نقش ماموران پلیسی دنبال می کنید که قاتل را یک فرد جانی و روانی می دانند و باید به دنبال سرنخ های این جنایت بگردید .
پیکره و بدنه اصلی داستان ، موضوعی ماورایی مربوط به حاکمان جهان هستی و رقم خوردن سرنوشت بشریت و تمام موجودات با تصمیم آنهاست و بازی قصد دارد تا لوکاس را به عنوان فردی معرفی کند که اول برای نجات و رهایی خود از کابوس ها و عذاب وجدان گناهی که مرتکب آن شده ، وارد ماجرا می شود ولی بعد ها به عنوان فردی با هدفی والاتر از چیزی که برایش تلاش می کرده ، در ماجرا باقی می ماند .
سرانجام و پایان بندی بازی با توجه به عملکرد شما در طول بازی ، ۳ صورت مختلف دارد و این پایان متفاوت بستگی به انتخاب ها و حالات روحی کاراکتر اصلی دارد و ترجیح می دهم هیچ یک از آن ها را لو ندهم .
داستان بازی از یک پیکره اصلی با فضا و اتمسفری خاکستری و غمگین و بسیار افسرده کننده که به شدت بر مخاطب تاثیر می گذارد ، تشکیل شده که تا مدت ها در ذهن گیمر باقی می ماند و شخصیت های فراموش نشدنی بازی در این اتمسفر به خوبی کار خود را انجام می دهند .
بازی فارنهایت در این بخش شاهکاری را تحویل مخاطب می دهد که می توان داستان و شخصیت Lucas Kane را یکی از بهترین داستان ها و کاراکتر های بازی های ویدئویی دانست که به معنای واقعی کلمه فوق العاده هستند و تا مدت ها مخاطب را درگیر خود می کنند .
مرز بین جانی و ناجی
بازی از نظر گیم پلی به ۲ قسمت اصلی تقسیم می شود . بخش اول بخش گشت و گذار در محیط پیرامون و تعامل با اشیاء محیط است که مانند تمامی بازی های ماجرایی متداول است و بخش دوم هم قسمت QTE ( Quick Time Event ) یا همان دکمه زنی است .
بخش اول نیازی به توضیح خاصی ندارد و تقریبا ایرادی به جز زوایای نامناسب دوربین در تعداد بسیار کمی از مراحل دیده نمی شود ولی بخش دکمه زنی خالی از ایراد نیست . QTE ها در فارنهایت تقریبا با آن چیزی که در بازی های دیگر می بینیم فرق های زیادی دارد . در بازی های دیگر در هنگام این گونه صحنه ها در صفحه دکمه ای به عنوان مثال X نشان داده می شود که بلافاصله باید آن را فشار دهید ولی در صحنه های اکشن فارنهایت دو دایره تقریبا بزرگ که هر کدام از ۴ قسمت تشکیل شده اند ، تمام مدت مبارزه بر روی صفحه نقش می بندد که هر کدام از این دایره ها نماد یکی از آنالوگ های دسته است . مثلا اگر قسمت بالای دایره سمت راست روشن شد باید آنالوگ راست را به سمت بالا فشار دهید که خود این عمل با وجود دایره ای دیگر کمی سخت تر می شود ولی این وسط سختی نیست که شما را آزار می دهد ، بلکه توجه بیش از حد مخاطب بر روی دایره ها و دکمه زنی باعث از دست دادن تماشای صحنه های سینمایی بازی می شود . در این بین یک مکانیک و المان وجود دارد که عهده دار ایجاد ارتباط میان ۲ بخش اصلی گیم پلی بازی می شود . این المان که وضعیت روحی و ذهنی شخصیت را نشان می دهد با هر حرکتی در هر بخش ، تغییر می کند و این مکانیک است که داستان بازی را هم به گیم پلی متصل می کند و در نحوه رقم خوردن داستان و پایان بندی بازی تاثیر دارد .
در کل گیم پلی بازی به خوبی با داستان بازی همراه می شود و با اینکه ایراداتی در آن دیده می شود ولی اصلا باعث ضربه خوردن به بازی نمی شود و با داستان مکمل خوبی هستند و می توان از ایرادات آن نیز به راحتی چشم پوشی کرد .
دریاچه یخ زده
دیوید کیج برای اینکه وقایع و اتفاقات طول بازی تاثیر گذاری ذهنی و روانی دوچندان و بیشتری بر روی مخاطب بگذارد ، زمان اتفاقات بازی را در فصل زمستان و سرمای شدید و بارش سنگین برف در آن فصل تعیین کرده است . تمام شهر پوشیده از برف است و همینطور بیشتر رنگ های استفاده شده در محیط بازی رنگ های سیاه و سفید و خاکستری هستند و این سرما و بارش برف به نوعی جلوه ای خاص به بازی داده اند که حتی به نوعی نماد بازی نیز به شمار می رود .
شاید در نگاه اول کمی گرافیک بازی در زمان حال که تقریبا یک نسل ( ۸ سال ) از عرضه بازی می گذرد ، ضعیف جلوه کند ولی هنوز هم عنوان قابل قبولی از نظر گرافیک فنی به شمار می رود و حتی این ضعف که در زمان خود یکی از برترین ها بوده ، با وجود طراحی هنری عالی بازی ، اصلا به چشم نمی آید و اگر در بازی غرق شوید که دیگر چیزی نمی بینید جز لوکاس و محیط سرد و برفی بازی .
نغمه کلاغ ها
Angelo Badalamenti که بعد از کار های آهنگ سازی در فیلم های David Lynch ، مورد توجه دیوید کیج قرار گرفته بود ، عهده دار آهنگ سازی فارنهایت شد . او با ساختن ترک های سنگین و اتمسفریک متناسب با حال و هوای بازی ، نشان داد که چقدر در این کار استاد است و می تواند درگیری بسیار خوبی میان موسیقی و داستان بازی برقرار کند . موسیقی در فارنهایت بسیار زیبا و عالی کار شده و در سال ۲۰۰۵ نیز بسیاری از جوایز بازی های ویدئویی مربوط به موسیقی را دریافت کرد .
قهرمانی غمگین …
بازی فارنهایت بدون در نظر گرفتن ایرادهای خیلی کوچکش یک شاهکار به تمام معناست که تجربه آن در هر زمانی بسیار لذت بخش است . من توصیه می کنم که حتی اگر به سختی هم شده ، این بازی را تهیه کرده و آن را تجربه کنید ولی قبل از آن هشداری باید بدهم که این بازی هم مانند Heavy Rain بازی ای درگیر کننده و حتی افسرده کننده است و اگر حال و روز خوش ذهنی ندارید ، فعلا به سمت بازی نروید چون خود بنده تجربه کرده ام .
نکات مثبت : داستان درگیر کننده و فوق العاده – شخصیت های قابل باور و فراموش نشدنی – کارگردانی صحنه های بازی در حد یک فیلم سینمایی درجه یک – طراحی هنری بی نقص – موسیقی گوش نواز
نکات منفی : زاویه بد دوربین در برخی صحنه ها – ایرادات جزئی بخش اکشن و دکمه زنی